بازگشت به صفحهء اصلی     

   جمعه 24 شهريور ماه 1391 ـ 14 ماه سپتامبر 2012

پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد

پيشگفتار

چند شب پيش، آقای باراک حسين اوباما، در نطق پيروزی مجدد خود در انتخابات رياست جمهوری امريکا، اشاره ای هم به «انتخابات آزاد» داشت و به مردم امريکا گوشزد کرد که آنها در پی مبارزات انتخاباتی چند ماههء اخير شاهد روندی بوده اند که مردم بسياری از کشورهای ديگر در حسرت آن می سوزند و بخاطر رسيدن به آن روزشماری و مبارزه می کنند.

قصد من در مطلب کنونی اما بررسی اينکه آيا انتخابات امريکا با موازين تسجيل شدهء آنچه که در سپهر سياسی ما «انتخابات آزاد» نام گرفته تطابق دارد نيست؛ نيز به اين مورد کاری ندارم که چرا و چگونه مردم امريکا نيز انتخاباتی را که در آن شرکت کرده اند آزاد می دانند. بهر حال ما، به کمک ماهواره و تلويزيون و اينترنت، شاهد آن بوديم که بيش از صد ميليون از امريکائيان صاحب حق رأی، آزادانه، در انتخابات رياست جمهوری کشورشان شرکت کردند و به نامزد مورد علاقهء خود رأی دادند و در شبی پر شور و خاطره انگيز پيروزی انتخابات آزاد را در کشور خود جشن گرفتند، و از رئيس جمهور خود شنيدند که اين همان «موهبتی» است که بسياری از مردم دنيا در حسرت آن بسر می برند.

(اجازه دهيد که همينجا به اين نکتهء حاشيه ای و خارج از متن اشاره کنم که آيا نمی توان پرسيد که همين آقای اوباما تا چه حد به تحقق آن آرزو و حسرت در ميان ملت های ديگر دنيا خدمت کرده است؟ و، بخصوص هنگامی که جوانان ايران در پی انتخابات مشکوک 88 به خيابان ها ريختند و او را به نام خطاب کردند، چگونه شد که تصميم گرفت با کسانی که بر روی همان جوانان آتش گشودند وارد گفتگو و لبخند شود؟ مگر شعار «رأی من کو؟»ی جوانان ايران نيز ناشی از همين درک ِ ملت ايران نبود که چيزی به نام «انتخابات آزاد» وجود دارد؟ اگر چند شب پيش، ملت امريکا، يا بخشی بزرگ از آن، تجلی انتخابات آزاد را جشن گرفتند، چهار سال پيش، ملت ايران هم در برای اعتراض به مخدوش شدن انتخاباتی که در سپهر سياسی داخل کشور می توانست آزاد خوانده شود به خيابان آمدند و، متأسفانه، حماسه ای تلخ از شکست آفريدند).

باری، همانگونه که آقای اوباما گفته است، اگر در امريکا «انتخابات آزاد» امری بديهی و طبيعی محسوب می شود، در سرزمين های نفرين شدهء استبدادی همان موهبتی است که گزيدهء مبارزان و قهرمانان مردم محروم از آن بخاطرش به زندان می روند، شکنجه می شوند، در برابر جوخه های بی رحم تيرباران می ايستند و حلاج وار بر سر دار می رقصند. و لذا چگونه می توان از طرح اين پرسش خودداری کرد که «آيا انتخابات آزاد در کشوری ساخته شده بر پايهء دموکراسی واجد همان معنائی است که در کشوری غرق در استبداد از اين مفهوم استنباط می شود؟» از نظر من پاسخ منفی است، چرا که در يکی استبداد سرنگون شده و شرايط انجام انتخابات فراهم گشته است و در ديگری سد راه انجام انتخابات آزاد رژيمی است که سررشتهء کار همه گونه انتخابات نمايشی را در دست دارد.

بعبارت ديگر، اگر در بحث های مربوط به کشورهای استبداد زده بهنگام استفاده از عبارت «انتخابات آزاد» احتياط نکنيم لاجرم متوجه خطرات و خسران هائی که از اين غفلت ناشی می شود نيز نخواهيم بود، چرا که، بخصوص از منظر نيروهای سکولار دموکرات کشورمان، که واقعی ترين دموکراسی خواهان ايرانند، طرح فکر انتخابات آزاد بعنوان وسيله ای برای مبارزه با حکومتی استبدادی می تواند کل مبارزه را مخدوش سازد.

 اين توجه بخصوص از آن رو اهميت دارد که هم اکنون نوعی حرکت اجماعی در مورد گزينش «انتخابات آزاد» بعنوان «استراتژی مبارزه با حکومت اسلامی» در ميان اپوزيسيون اين حکومت قابل مشاهده است و ضروری بنظر می رسد که در جريان مبارزه ای که بين ما و حکومت اسلامی برقرار است، و نيز در جشم انداز آرزوئی فروپاشی اين حکومت آزادی کش و انتخابات دزد و جمهوری گريز، به نقشی که اين مفهوم، هم اکنون، برای ما بازی می کند، و يا در آينده بازی خواهد کرد، توجه بيشتری کنيم.

 

نتيجهء مقدم داشتن «انتخابات آزاد» بر «انحلال رژيم استبدادی»

داستان از اين قرار است که اصطلاح «انتخابات آزاد و منصفانه» را نهاد بين المجالس وابسته به سازمان ملل آفريده و تصويب کرده است و سند تصويب شدهء اين نهاد نيز معيارها و شرايط انجام و تحقق يک چنان انتخاباتی را به تفصيل شرح داده، و وجود رسانه ها و احزاب آزاد و آزادی اجتماعات و بيان و مطالبی از اين دست را تضمين کنندهء منصفانه و آزاد بودن انتخابات می داند. اما ـ و همهء مشکل ما در اين است که ـ سند مزبور صراحتاً به اين پرسش پاسخ نمی دهد که «آيا يک حکومت استبدادی نشسته بر سرير قدرت اساساً توانائی و ارادهء لازم برای ايجاد شرايط لازم در راستای انجام چنين انتخاباتی را دارد يا نه؟». يعنی، سند مصوب نهاد بين المجالس سازمان ملل وارد نقش و ماهيت حکومت اجرا کنندهء «انتخابات آزاد» نمی شود، وجود آن را بديهی می انگارد، و شرايط را فقط برای اجرای انتخابات آزاد مطرح کرده و در برابر پرسش فوق «ساکت» است.

اين «سکوت» دارای نتايج مهمی است، مثلاً:

1. برخی از کوشندگان سياسی، بر اساس اين «سکوت»، مدعی اين «استباط» می شوند که اپوزيسيون ها قادرند، طی مبارزات مدنی، مسالمت آميز و خشونت گريز خود، حکومت های استبدادی را چنان ضعيف کنند که، قبل از فروپاشی، تن به «انتخابات آزاد» داده و به مخالفان خود اجازه دهند که از اين انتخابات در راستای تغيير رژيم (به معنی عبور و گذار بی خشونت از حکومت استبدادی ضعيف شده!) استفاده کنند. آنگاه، بر اساس «استنباط» بالا، نتيجه می گيرند که کم هزينه ترين راه برای سرنگون کردن يک حکومت استبدادی همانا اتخاذ «انتخابات آزاد» بعنوان «استراتژی مبارزه» است.

2. در اغلب موارد، و بصورتی تلويحی، اتخاذ «انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزه» در برابر رويکرد به «انقلاب» گذاشته می شود. و از آنجا که در علوم سياسی در برابر مفهوم «انقلاب» از مفهوم «اصلاحات تدريجی» استفاده می شود، «اتخاذ انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزه» نيز تمهيدی اصلاح طلبانه بيش نيست. بعبارت ديگر، با مقدم داشتن انتخابات آزاد بر انحلال رژيم استبدادی، اين واقعيت اشکار می شود که «انتخابات آزاد» برای انحلال يا سرنگونی رژيم ها تعبيه نشده است بلکه روشی است برای اينکه حکومت استبدادی بتواند از طريق آن با مخالفين خود کنار آمده و راه حلی ميانی يا اصلاح طلبانه را، که با ساختارشکنی در تضاد است، پيشه کند.

حال، در اين صورت، آيا راهکار استنباطی فوق را نمی توان چنين نيز فرمولبندی کرد که: «مبارزهء ما بر پايهء نگاهداشت رژيم تا روزی که تن به انتخابات آزاد بدهد استوار است!»؟

و آنگاه آيا نمی توان نتيجه گرفت که هر تشکل سياسی اپوزيسيونل که تا آخر خط مبارزهء از طريق خواستاری انتخابات آزاد برود، عاقبت ناچار خواهد بود بپذيرد که برندهء اصلی «مسابقه» ای که در آن شرکت کرده «اصلاح طلبان برآمده از درون خود حکومت» هستند که در همهء دواير ديوانسالاری و نيروهای نظامی و انتظامی حضور دارند، سهم عمدهء ساختن حکومت اسلامی به آنان تعلق دارد، مردم می شناسندشان، و رهبران مظلوم شان (به معنی «مورد ظلم قرار گرفته») در حبس خانگی به انتظار نشسته اند؟

و، پس، آيا نمی توان نتيجه گرفت که اتخاذ «انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزه» بصورتی طبيعی با قصد پيروز کردن اصلاح طلبان حکومتی انجام می شود؟

 

اصرار بر خشونت گريزی مبارزه

از آنجا که اتخاذ «انتخابات آزاد همچون استراتژی مبارزه با استبداد» امری اصلاح طلبانه و تدريجی محسوب می شود، و در اين راستا با افکار «انحلال طلبی» (از مبارزات پيگير مدنی گرفته تا شورش و حتی انقلاب) فاصله می گيرد، خودبخود روند مزبور طبيعتی «خشونت گريز» دارد. اما بايد ديد که چرا در متون ناشی از استنباط فوق الذکر، اينقدر بر خشونت گريزی طبيعی مبارزات خواستار انتخابات آزاد تأکيد می شود؟

در تفکر سياسی، مبارزهء خشونت آميز مبارزه ای است مسلحانه، چريکی و سراسر زد و خورد؛ و اگر مبارزه ای بر بنياد اسلحه مداری حرکت نکند خوبخود واجد صفت «خشونت گريز» می شود. اما اصرار در تکرار اين صفت برای مبارزه تنها می تواند اشاره ای به طبيعت اصلاح طلبانهء مبارزه داشته باشد: «ما می خواهيم از طريق خواستاری انتخابات آزاد رژيم را متحول سازيم و در اين راه از هرگونه خشونتی پرهيز می کنيم».

          اما اگر ما رهروی راستين روند آلترناتيوسازی سکولار دموکرات برای انحلال حکومت اسلامی باشيم در اين مورد نيز بايد به نکات زير توجه کنيم:

          1. هيچ مبارزهء غير مسلحانه ای با خشونت طلبی آغاز نمی شود و همواره اين حکومت است که، در واکنش خود نسبت به عمل مسالمت آميز مبارزان، خشونت را در رگ های مبارزه تزريق می کند.

2. خشونت مبارزان غيرمسلح همواره جنبهء دفاعی دارد و آنها اگرچه از لحاظ وسائل مبارزه ضعيف و ابتدائی دست به عمل می زنند اما، در صورت گستردگی عددی و پايداری عملی خود، می توانند بر کاربرد اسلحه از جانب حکومت غلبه کنند.

3. لذا، نه تنها حق آن نيست که مبارزان از همان ابتدای راه، آن هم با اصرار تمام، دست به اعلام گريز از خشونت برحق و ناشی از مقاومت خود بزنند، بلکه حکومت استبدادی بايد يقين کند که در صورت اعمال خشونت با مقاومت خشن روبرو خواهد شد.

          2. عبارت هائی همچون «گذار خشونت گريز به دموکراسی» يا «گذار مسالمت آميز از جمهوری اسلامی» عموماً برای جلوگيری از مطرح شدن فکر «انحلال طلبی سکولار دموکرات» ساخته شده و در عمل متعلق به اردوگاه اصلاح طلبانند.

3. و بالاخره اينکه، از نظر من، هر کجا که دو تعبير «مبارزهء خشونت گريز» و «انتخابات آزاد» در منشورها و اعلاميه های گروه های سياسی مطرح شوند می توان حدس زد، و حتی يقين داشت، که اصلاح طلبان مذهبی و طرفداران غيرمذهبی آنها در گروه صادر کنندهء منشور نفوذ کرده و قطار آن را روی ريل دلخواه خود قرار داده اند. در واقع، اصلاح طلبان مذهبی دهه ها است که ثابت کرده اند «سوزن بانان» متبحری هستند که می کوشند همهء قطارها را روانه يک مقصد کنند: استقرار حکومت اسلامی موسوم به «رحمانی» و با لقب مستعار جمهوری!

 

مقاصد ناگفته در اتخاذ انتخابات آزاد

در حال حاضر، توجه به همهء نکات فوق از آن نظر برای ايرانيان انحلال طلب سکولار دموکرات اهميت دارد که می بينيم، جدا از گروه های سياسی افراطی (اعم از راست يا چپ)، در ميان گروه هائی که با اتخاذ شعار ظاهرالصلاح «مبارزهء خشونت گريز» از همان ابتدا مسيح وار گونهء ديگر خود را نيز برای کشيده خوردن آماده می کنند، مسئلهء اهميت دادن به شعار «انتخابات آزاد همچون استراتژی مبارزه» روز به روز طرفدار بيشتری می يابد. بگذاريد به چند نمونه در اين مورد اشاره کنم:

1. اغلب «جمهوريخواهان ِ» غيرکمونيست اما برآمده از آفاق سياسی چپ (مثل اتحاد جمهوريخواهان ايران، سازمان جمهوريخواهان ايران، جنبش جمهوريخواهان دمکرات و لائيک، همبستگی جمهوريخواهان ايران، اتحاد برای گسترش سکولار دموکراسی در ايران، و...) توسل به «انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزاتی» و «خشونت گريزی در مبارزه» را بصورتی همزمان در مانيفست های خود مطرح می کنند. معنای اعجاب انگيز اين تلفيق نيز چنين است: «ما به براندازی رژيم اعتقاد نداريم و برای مبارزه عليه آن همکاری با اصلاح طلبان مذهبی را لازم می دانيم و استراتژی مبارزات خشونت گريز ما نيز "انتخابات آزاد" است».

2. گروه «اتحاد برای دموکراسی در ایران»، که تاکنون کنفرانس های استکهلم و بروکسل را برگزار کرده و تا دو هفتهء ديگر نيز کنفرانس سوم شان را در شهر پراگ خواهند داشت، نيز از همان مقطع کنفرانس استکهلم اعلام داشته اند که استراتژی مبارزاتی شان بر حول «انتخابات آزاد» شکل می گيرد و، تا آنجا که من اطلاع دارم، اين استراتژی خود بر آن پايهء ديگر نيز، که «مبارزهء خشونت گريز» باشد، استوار است.

3. گروه «منشور 91»، به زعامت آقای دکتر رامين جهان بيگلو نيز، با وجود اينکه هنوز موجوديت گروه و تشکلی را اعلام نداشته و معلوم نيست در سودای چه چيزی دست به نوشتن منشور و انتشار آن زده است، از اعلام دو اصل «مبارزهء خشونت گريز» و «خواستاری انتخابات آزاد» غافل نمانده است.

4. گروه «شورای ملی برای انتخابات آزاد»، به زعامت شاهزاده رضا پهلوی نيز، همانگونه که از اسم اش پيدا است، به «انتخابات آزاد» چشم دارد و آن را با اعلام « خشونت گريزی مبارزهء خود» در دستور کار قرار داده است؛ با اين تفاوت که منشور اعلام شده از جانب آن از يکسو انجام انتخابات آزاد را به بعد از سرنگونی رژيم موکول می کند و، از سوی ديگر، با اتخاذ شعار «مبارزهء خشونت گريز» توضيح نمی دهد که اينگونه مبارزه چگونه حکومت را منحل می کند بی آنکه نخست آن را وادار نکرده باشد که انتخابات آزاد را عليه منافع خود تمشيت دهد.

در عين حال، می توان پرسيد که وقتی اين چهار گروه مهم در ميان اپوزيسيون خارج کشور دارای دو اصل پايه ای و استراتژيک مشترک هستند، چرا از امروز تا روز پيروزی مبارزه و رفتن مردم به پای صندوق انتخابات آزاد و تغيير دادن رژيم از آن طريق، قادر نيستند اختلاف بين جمهوريخواهی و پادشاهی خواهی را، که آشکارا در خارج کشور غير قابل حل است، کنار گذاشته و اتحادی وسيع را شکل می دهند؟

به نظر من، در اين «عدم همکاری» حکمتی ناگفته وجود دارد که با توصيف مختصر آن مطلب اين هفته را به پايان می برم:

1. جمهوری خواهانی که بر شمردم، به اضافهء گروه «اتحاد برای دموکراسی در ایران» که اغلب شرکت کنندگان در مجالس شان جمهوري طلب اند، می خواهند از اين امر مطمئن شوند که وقتی حکومت اسلامی به کمک انتخابات آزاد آنها فرو ريخت، برقراری «پادشاهی پارلمانی» ممکن نباشد. در اين مورد گزينش شعار «انتخابات آزاد» مسلماً به نفع آنها است، چرا که انجام آن مستلزم حضور زنده اما تضعيف شدهء حکومت اسلامی (با نام مستعار «جمهوری اسلامی») است و در نتيجه، در جريان برگزاری آنچه که «انتخابات آزاد» نام گرفته، تبديل کردن اين «جمهوری» به آن «پادشاهی» (که يادآور سلطنت پيشين نيز هست) بعيد خواهد بود. حال آنکه اگر انتخابات آزاد به بعد از انحلال رژيم موکول شود جلوگيری از مطرح شدن گزينهء پادشاهی کاری مشکل است.

2. در شورای ملی وابسته به شاهزاده رضا پهلوی اما، درست به همين دليل ناگفته، فرمولبندی ها سخت ناپخته از آب در آمده اند: ايشان، با محور قرار دادن شخص خود در اين شورا، و عليرغم ادعای همراهان اش در اين مورد که تعداد جمهوری خواهان شرکت کننده در ايجاد شورای ملی بسيار زياد است، و نيز عليرغم اين ادعا که حضور شاهزاده ربطی به کانديداتوری ايشان برای پادشاهی آينده ندارد، در واقع گزينهء پادشاهی پارلمانی را بارزتر از هميشه مطرح کرده است. به همين دليل منشور شورای ملی با يک دوگانگی مشکل روبرو است: از يکسو اتخاذ استراتژی «مبارزهء خشونت گريز»، بصورتی خودبخودی، وقوع انتخابات آزاد را به «قبل» از فروپاشی حکومت اسلامی موکول می کند و، از سوی ديگر، از آنجا که طرح گزينهء «پادشاهی پارلمانی» در انتخاباتی که به دست حکومت اسلامی برگزار می شود ناممکن بنظر می رسد، منشور خواستار انجام اين انتخابات در دوران «پس از» انحلال حکومت می شود. بدينسان و در مجموع، منشور بين اصلاح طلبی و انحلال طلبی سرگردان بوده و خود را تسليم استراتژی ِ «کوسه و ريش پهن» کرده است.

****

از نظر من، برای انحلال طلبان سکولار دموکرات ايران نه طرح خشونت گريزی مبارزه ضرورت و معنائی دارد و نه خواستاری انجام انتخابات آزاد وسيله ای برای منحل کردن رژيم محسوب می شود، چرا که اين هر دو شعار از عمق علائق اصلاح طلبانه بر می خيزند و حاصلی جز نگاهداری رژيم تا روزی که اصلاح طلبان بتوانند بقدرت رسند ندارند.

==============================

ای ـ ميل شخصی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

بازگشت به صفحهء اصلی

آرشيو کلي آثار   |  مقالات   |   اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  جمعه گردي ها  |  شعرها  |  فايل هاي تصوير و صدا   |  کتابخانهء اينترنتي

مصاحبه ها | فعاليت ها  |  شرح حال  | آلبوم هاي عکس  |  نامه هاي سرگشاده   |  صفحات در قلمرو فرهنگ دربارهء خط پرسيک  |  تماس 

پيوند به درس هاي دانشگاه دنور  |  پيوند به پويشگران  |  پيوند به خانهء شکوه ميرزادگي  | پيوند به کميتهء نجات پاسارگاد  | پيوند به بخش انگليسي

کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش | جستجو

                    ©2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA