به بخش مقالات اسماعيل نوری علا خوش آمديد

آرشيو کلي آثار  | جمعه گردي ها  | مقالات  |  اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  شعرها  |  فايل هاي تصوير و صدا  | کتابخانهء اينترنتي 

کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب   |  کتاب جامعه شناسی تشيع  |  کتاب موريانه ها و چشمه  |  کتاب سه پله تا شکوه  |  کتاب کليد آذرخش

خاطرات پراکنده | مصاحبه ها | فعاليت ها | شرح حال  | آلبوم هاي عکس | نامه هاي سرگشاده  | پيوند به درس هاي دانشگاه دنور  | خط پرسيک

 9 ارديبهشت 1384 ـ  28 آوريل 2005

دربارهء واژه های «پيوند» و «بيگانگی»

تعريضی بر “انسان و انس”

جمعه ٩ ارديبهشت ١٣٨٤

مقاله*‌ی زيبای دوست قديم و نديمم، داريوش آشوری، را هم اکنون بپايان رساندم و دريغم آمد که از پرداختن به نکته‌ای که اين مقاله به ذهنم آورده است خودداری کنم. آشوری در بيان نقش «انس گرفتن» در «اهلی» شدن «انسان» (و با اشاره به اشارات مندرج در فيلم مارمولک به کتاب «شازده کوچولو»‌ی آنتوان دو سنت اگزوپری) به نقل قولی از آن کتاب (به ترجمه‌ی محمد قاضی) اشاره می‌کند که «اهلی كردن ... يعنی ايجاد علاقه كردن؛» و می‌نويسد که ترجمه‌ی دقيق‌‌تر جمله اين است: «اهلی كردن... يعنی رابطه برقرار كردن (créer des liens).»

هرچند که آشوری در اين اظهار نظر خود نه از مقصود آنتوان دو سنت اگزوپری دور می‌شود و نه از ساختار هدفمند نوشته‌ی خويش؛ اما با اين «تصحيح»، به نظر من، هم حق رفيق زنده يادمان محمد قاضی را ضايع می‌کند و هم از رگ و ريشه‌ای که واژه‌ی «علاقه» در زبان فارسی دارد دور می‌شود. پس، فکر کردم که گشودن اين باب، آن هم در روياروئی با نويسنده‌ای که بيش از اغلب ما نسبت به معنا و مکان و کاربرد واژه‌ها حساسيت و خبرگی دارد، می‌تواند چالش مفيدی باشد.

حتما می‌دانيم که واژه‌ی «علاقه»، که امروز به معنای «دل سپردن» و «دوست داشتن» می‌آيد (مثلاً در: «من به او علاقه‌ای ندارم.») در اصل به معنی رشته‌های نخی بوده است که تابيده و توانمند شده و بمصارف مختلفی می‌رسيده‌اند. کار تابيدن و محکم کردن اين رشته (= رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست) با آدمی بوده است که «علاقبند» خوانده می‌شده که اکنون نام خانوادگی چندين و چند تن از ايرانيان هم هست. و واژه‌ی «علاقمند»، که با «علاقبند» متفاوت است، گويا استعمال تازه‌ای از درک اخير ما از مفهوم «علاقه» باشد.

رشته‌ای که «علاقه» نام دارد برای بستن چيزها بکار می‌رفته و در نتيجه به کمک آن می‌شده است که چيری را به چيز ديگری ببنديم و وابسته کنيم. مثلا می‌توان به اشاره‌ی مولوی به وضعيت «مرغان پابسته» اشاره کرد؛ آنجا که می‌گويد:

چو مرغ «پای ببسته» ست، دور مینپرد
به چرخ مینرسد وز دوار او عجمیست
«علاقه» را چو ببرد به مرگ و باز پرد
حقیقت و سر هر چیز را ببیند چیست

 

در اينجا «علاقه بريدن» به معنی قطع کردن رشته‌ای آمده است که پای مرغ را بسته و او را از پرواز کردن باز داشته است.

اين بسته شدن بوسيله‌ی «علاقه» (که به واژگانی وابسته بوده که مفهوم «تعلق» هم از آن می‌آيد) آنگاه در ادبيات ما معانی مجازی وسيعی بخود گرفته و هر امر نامرئی و ظاهراً ناپيوسته‌ای که، در واقع يا باطن، ما را به چيزی و چيزهائی پيوند دهد علاقه نام گرفته و اينگونه پيوند نيز «تعلق» خوانده شده است.

حال اگر لحظه‌ای واژه‌ی «علاقه» را (که زنده ياد محمد قاضی در ترجمه‌ی شيوايش بکار برده) کناری بگذاريم و به اصل سخن سنت اگزو پری برگرديم، می‌بينيم که او از واژه‌ی lien استفاده کرده است. اين واژه در زبان لاتين بمعنی «پيوند حاصل از مالکيت» می‌آيد. مثلاً در دوران فئوداليسم اجازه‌ی مالکيت زمينی که به کسی داده می‌شد «لی ين» خوانده می‌شد. و سلب اين مالکيت نيز «آليه ناسيون alienation» نام داشت که وجود حرف «آ» در ابتدای آن برای نفی عمل «وابسته» کردن می‌آمد. يعنی کسی که دچار «آليه ناسيون» می‌شد رابطه‌ی مالکيت خود با زمين را از دست می‌داد.

همين وضعيت در ايران مغول زده نيز حاکم بود. اشخاص گاه صاحب «علاقه» (که جمع آن «علاقجات» بود) می‌شدند و گاهی هم مورد غضب قرار گرفته و «مسلوب العلاقه» می‌گشتند؛ يعنی پيوند خود را با مايملک خويش از دست می‌دادند. هنوز هم در فارسی به اينگونه جملات بر می‌خوريم که: «من همه‌ی املاکم را در شمال فروخته ام و ديگری در آنجا دارای علاقه‌ای نيستم.»

علت اينکه در زبان فرنگی به کسی که اهل محلی نيست alien گفته می‌شود نيز از همين سر است. يعنی، اين «بيگانه» دارای علاقه‌ای در آن محل نيست و «بی پيوند» است. امروزه اين واژه بيشتر در داستان‌های علمی و تخيلی مربوط به موجودات زنده‌ی کرات ديگر بکار برده شده و اين موجودات را alien می‌خوانند؛ به معنی کسی که «فاقد علاقه» در کره زمين است و از جائی ديگر می‌آيد. در امريکا مهاجران قانونی را alien می‌خوانند، يعنی کسانی که هنوز در امريکا برای خود علاقه‌ای بهم نزده اند.
جای تأمل است که چرا هنگامی که ما به معادل سازی برای واژه‌ی
alienation (که در متون مختلف علوم اجتماعی، و بخصوص در احتجاجات کارل مارکس بسيار بکار گرفته شده) برآمديم نظرمان را بيشتر بر مفهوم «بيگانه» شدن (لابد در برابر «يگانه» شدن) معطوف کرده و به مفهوم‌های «پيوند» و «پيوند گسستگی» توجهی نکرديم. هم از اين سر است که ترکيب شگفتی آور «از خود بيگانه شدن» در زبان کنونی فارسی رايج شده، بی آنکه به مفهوم عميق واژه‌ی معادل فرنگی آن، يعنی alienation، توجه کافی شده باشد. در نتيجه، مفهوم مارکسيستی alienation در بيان «پيوند گسستگی پرولتاريا با محصول کارش» در شکل تعبير رايج «از خود بيگانه شدن پرولتاريا با محصول کارش» بکلی فاقد معنا ست.
از آنچه گفتم قصدم گرفتن اين نتيجه است که هرچند واژه‌ی
lien معنای «رابطه» را (که آشوری پيشنهاد می‌کند) طبعا در خود دارد اما سرگذشت و ريشه‌های آن به ما حکم می‌کند که در برابرش از واژه‌ی «علاقه»، و اگر از واژگان عربی بدمان می‌آيد، از واژه‌ی «پيوند» استفاده کنيم.

اما، حال که به اين رگ و ريشه‌ی واژه‌ی «علاقه» و شکل رايج‌تر آن، « «تعلق»، اشاره کرده‌ام بد نيست سخنم را با اين نکته به پايان رسانم که اگر در نوشتار سنت اگزوپری، و بطور کلی در فرهنگ گيتيانه‌ی غرب، واژه‌ی lien واژه‌ی مثبتی است و، در نتيجه، مفاهيمی همچون محلی بودن و يگاته بودن و خودی بودن و دارای پيوند بودن (و در سخن آشوری؛ انس داشتن و اهلی شدن) نيز مفاهيمی دلنشين بشمار می‌روند اما در فرهنگ عارفانه‌ی ما همه اين مفاهيم دارای بار منفی هستند و نشان از آنند که آدمی که می‌گويد «من ملک بودم و فردوس برين جايم بود»، در هبوط خويش، از آن فردوس سلب علاقه کرده است تا «تخته بند» تن و اسير «بار تعلق» باشد و تنها روزی شادمانی و آزادی از سر می‌گيرد که از «بند تعلق» رها گردد (به تعبير علی بن ابيطالب: بمير، پيش از انکه بميری).

پس، شايد آشوری عزيزم بمن اجازه دهد تا به سخنش اين تعريض را بياورم که در فرهنگ عارفانه‌ی ما «اهلی شدن»، «رابطه برقرار کردن» و «احساس تعلق داشتن» همگی «حجاب چهره‌ی جان» بشمار می‌روند؛ آنگونه که حافظ می‌گويد:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ «تعلق» پذیرد آزادست

و يا:

زیر بارند درختان که «تعلق» دارند
ای خوشا سرو، که از بار غم آزاد آمد

و کاش آشوری فيلم مارمولک را از اين ديدگاه فرهنگی هم ديده و تفسير کرده بود.

دنور – ٢٨ آوريل ٢٠٠٥

----------------

عنوان اصلی مقاله‌ی آقای نوری‌علا "تعريضی بر سخن داريوش آشوری درباره‌ی فيلم «مارمولک»" بود.

* مقاله‌ی آقای آشوری را در آدرس زر بخوانيد:

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/910

 

 

©2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA