مسئلهء اساسی پيش روی همهء کسانی که حکومت اسلامی مسلط بر ايران را
نافی منافع ملی می دانند يافتن راه های عملی برای «تغيير» آن است؛
منتزع از اينکه هر کس، به خيال خود، اين تغيير را تدريجی و اصلاحی
بخواهد يا ناگهانی و انحلالی، و يا بصورت ترکيبی از اين دو روش.
اما، بدون تمرکز بر روش های علمی «تغيير»، چگونه می توان به کارائی
برنامه های خود برای تغيير اطمينان داشت؟◄
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صوتی
با صدای سعيد بهبهانی◄
اشاره: مطابق خبر مندرج در رسانه های ايران، قرار است در ارديبهشت
ماه برنامه هائی به نام «جشنوارهء بين المللی شعر فجر» در تهران
برگزار شود. مسئول اين جشنواره در تاريخ 24 فروردین 1393 به
خبرگزاری فارس چنين گفته است: «شاعرانی از کشورهای فرانسه، آمریکا،
الجزایر، مراکش، عراق و سوئد انتخاب شده اند که فعلاً امکان اعلام
اسامی آنها وجود ندارد... البته زمانی که بلیط آنها تهیه شد و ساعت
ورود اعلام شد ما اسامی را اعلام خواهیم کرد!» اين نامه را سه شاعر
تبعيدی از سه نسل شاعران ايران خطاب به شاعران غير ايرانی که به
شرکت در اين جشنواره دعوت شده اند نوشته و از همگان می خواهند تا
با امضای «پتيشن» مربوطه آنها را در اين مورد حمايت کنند.
«عضويت» در هر مجموعهء اجتماعی ناشی از وجود عامل «داوطلبی» است و،
در صورت فقدان اين عامل، افراد يا گروه هائی که داوطلب عضويت
نباشند می کوشند تا اين عضويت را باطل کنند و، در اين صورت، نمی
توان کوشش آنها را تنها با طرح شعارهای احساساتی باطل و به ناحق
دانست و حتی، بر اساس آن، به سرکوب شان پرداخت.
هدف از نوشتن اين مقاله پرداختن صرف به حادثهء نکبت بار «همه پرسی
فروردين پنجاه و هشت» نيست بلکه چون بنظر می رسد که دير يا زود، و
چه بخواهيم و چه نه، زمان فروپاشی حکومت اسلامی و تشکيل يک «دولت
موقت» يا «گذار ِ» ديگر نيز فرا خواهد رسيد و موضوع رفراندوم و
انتخابات نيز ديگرباره در دستور کار قرار خواهد گرفت بايد ببينيم
که از حادثهء سال پنجاه و هشت، و سوابق آن، برای روياروئی با
حادثهء سال نامعلومی که در انتظار ملت ما نشسته است، چه درس هائی
می توان گرفت.◄
پيوند برای شنيدن و دانلود
فايل صوتی
با صدای سعيد بهبهانی◄
از
مجموعهء آنچه که در مورد دموکراسی و روابط اش با ساير مفاهيم علوم
سياسی گفته می شود می توان ديد که در دموکراسی با پديده ای «چند
سويه» سر و کار داريم که از يک طرف کثرت مدار است، از طرفی ديگر
دموکرات، و دو سوی ديگرش هم سکولاريسم و آزادی را تضمين می کنند.
اين ارکان چهارگانه از يکديگر تفکيک پذير نيستند و هرگاه که پای
يکی شان بلرزد و لنگ شود آن سه ديگر توان تأمين دموکراسی راستين را
نخواهند داشت.
نوروز و بهار را می توان نماد انقلاب و دگرگونی بنيادی نيز دانست.
با فرا رسيدن بهار حکومت زمستان و سرما و تاريکی و رخوت و مرگ به
پايان می رسد و عناصر طبيعت هم پيروزی خورشيد، پيدايش اميد به
بهبود اوضاع جوی، نوزائی گياهان و آغاز دوران رشد و توسعه را، در
ضرباهنگی از اعتدال که، نه در محافظه کاری، که در جهشی انقلابی به
سوی دگرگونی، همچون نمايشی آشکارا سمبوليک، در پيش چشم ما بروی
پرده می آورند.