به جمعه گردی های اسماعيل نوری علا خوش آمديد

آرشيو کلی آثار   |  مقالات   |   اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  جمعه گردی ها  |  شعرها  |  فايل های تصوير و صدا   |  کتابخانهء اينترنتی

مصاحبه ها | فعاليت ها  |  شرح حال  | آلبوم های عکس  |  نامه های سرگشاده   |  صفحات در قلمرو فرهنگدربارهء خط پرسيک  |  تماس  |  جستجو

جمعه 18 خرداد 1386

پيوند به پايگاه پويشگران

پيوند به خانهء شکوه ميرزادگی

============

============

هر چهارشنبه

نه و نيم صبح بوقت کاليفرنيا

از کانال «تصوير ايران» AFN

آرشيو

 

پيوند به صفحهء اصلی

پيوند به آرشيو جمعه گردی ها

 

دگرديسی حکومت در جوامع مسلمان

          کرم ابريشم را ديده ايد که در لحظه ای از عمر کوتاه خود دست از خوردن برگ توت بر می دارد و مشغول ساختن پيله ای به دور خويش و پنهان شدن از چشم ها می شود و چند روزی بعد، وقتی که پيله گشوده شد، می بينيم که، بجای کرمی که در برابر چشممان به داخل پيله رفته بود، از آن پروانه ای شگفت انگيز بيرون آمده است؟ در علوم طبيعی به اين سير نام «دگرديسی» (transformation) داده اند، که همان فارسی «استحاله» (از حالی به حالی در آمدن) باشد، و در بيان معنايش در فقه دبيرستانی می خوانديم: «چنانکه سگ در نمکزار نمک شود». البته، در همهء مثال هائی از اين دست، راستای حرکت دگرديسی به سوی بهتر شدن (در مجموعهء ارزش های ذهن آدمی) است. کرم که، در نگاه رمانتيک ما به جهان، ارزشی ندارد به پروانه ای تبديل می شود که نماد زيبائی و پرواز آزاد و غيره است. سگ هم که جای خود دارد. اين حيوان «نجس»، که سعدی فرمود اگر به دريای هفتگانه بشوئيمش تازه «پليدتر گردد»، تبديل به نمکی می شود که می توان آن را در نمکدانی زيبا ريخت و سر سفرهء هر آيت الله سگ گريزی گذاشت.

اما، در واقعيت، می توان منطقاً پذيرفت که خيلی چيزها می توانند (باز در مجموعهء ارزش های ذهن آدمی) از زيبا به زشت بگرايند؛ مثل تصور استقلال و آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی، که همگی مفاهيمی انسانی و دلکش تلقی می شوند اما، هنگامی که در معرض روند دگرديسی قرار می گيرند و چندی به پيله می روند، در هنگام پيله گشائی ممکن است به چيزی مهيب و انسان ستيز همچون جمهوری اسلامی تبديل شوند. يعنی، جهان و تاريخ آن آزمايشگاهی برای همين مشاهده ها است. هر از چند گاه يکبار در تاريخ انسان حادثه ای رخ می دهد که در آن می توان بوضوح کارکرد مفاهيم مختلفی از علوم اجتماعی را مشاهده کرد و نسبت اين مفاهيم را در سير تکوين آن حادثه به بررسی کشيد. مثلاً، خيزش 1357 ايران يکی از اين حوادث بود که با شعار استقلال و آزادی و دموکراسی شروع شد و در طول مدت دو سه سال به پيدايش نخستين حکومت خداسالار و ضد دموکراسی و آزادی دگرديسی پيدا کرد. و موضوع استقلال کشورمان هم اکنون، به صدها دليل، جای بحث دارد.

اکنون، نزديک به سی سال است که نسل من از خود می پرسد «چرا چنين شد؟» ما حس می کنيم حکم همان «دکتر فرانکشتين» مشهور را پيدا کرده ايم که خواست، با سر هم کردن بهترين اجزاء قربانيان خود، يک «ابر انسان» (سوپرمن) بسازد اما وقتی رعد و برقی نازل شد و داروهای مختلف در لوله های آزمايشگاهی به غلغل کردن پرداختند و به حرکت در آمدند و پيلهء شيشه ای آن «ابر انسان» شکست، آن که از آن بيرون آمد هيولائی خون آشام بود که اکنون او را با نام «غول فرانکشتين» می شناسيم و بسياری از کسان هم می انديشند که اصلاً نام خود آن هيولا «فرانکشتين» است. و اگر فرانکشتن در پايان داستان موفق می شود که هيولا را از ميان بردارد، نسل من اما عمر خود را در حسرت و درد خانگی و تبعيد بسر آورد و نسل پس از ما نيز گويا خيال دارد انجام اين مهم را به نسل پس از خود واگذارد!

          و اکنون، هنوز پچيدگی های مسئلهء ايرانمان را حل نکرده، در گوشهء ديگری از جهان، شاهد شکل گرفتن حادثهء ديگری هستيم که، ديگرباره، «در آن می توان بوضوح کارکرد مفاهيم مختلفی از علوم اجتماعی را مشاهده کرد و نسبت اين مفاهيم را در سير تکوين آن به بررسی کشيد». اين نقطه از جهان ترکيه نام دارد و در آن، در برابر چشمان ما، دگرديسی شگرفی در شرف تکوين است.

          نزديک به نود سال است که ترکيه بعنوان نخستين کشور مسلمان شناخته شده که دارای يک قانون بصراحت سکولاريستی است و به روشنی عدول از موازين جدائی دين از حکومت را ممنوع کرده و جرم می شمارد. در همين کشور است که دموکراسی نيز مورد تمرين قرار گرفته و گردانندگان نهادهای سياسی کشور از طريق صندوق آراء مردم برگزيده شده اند. و حتی کار بجائی کشيده است که ترکيه اکنون در زمرهء نامزدهای عضويت در اتحاديهء اروپا قرار گرفته و، ظاهراً، می رود تا بزودی تبديل به اولين کشور اتحاديه ای شود که اکثريت مردمان کشورهای ديگرش اگرچه مسيحی هستند اما همگی پذيرفته اند که حکومت هاشان سکولار باشند. اما می بينيم که، بخصوص پس از پيروزی اسلاميست ها در ايران و تشکيل جمهوری اسلامی، گويا طبق قانون فيزيکی «ظروف مرتبطه»، در دهه های اخير تب اسلام گرائی در ترکيه هم بالا گرفته و اين کشور هم صاحب «احزاب اسلامی» شده است و اين احزاب در سلسله ای از انتخاب های دموکراتيک رأی آورده، در دولت نفوذ و حضور پيدا کرده اند و نخست وزير ترکيه و وزير خارجه اش از اسلاميست ها هستند و اکنون نيز به نظر می رسد که در انتخابات ماه آيندهء رياست جمهوری ممکن است يک از همين اسلاميست های اهل تحزب، از طريق صندوق رأی، به بالاترين مقام جمهوری ترکيه برسد و بر صندلی کمال آتاتورک، که همهء قدر و شوکت و شهرتش در برقرار کردن سکولاريسم در يک کشور مسلمان است، تکيه بزند.

          من البته در اين مقاله قصدم بررسی چند و چون آنچه در ترکيه می گذرد نيست و اميدوارم که بتوانم در مقالات آينده به تفصيل به اين مهم بپردازم. اما دوست دارم که در اين مقاله به مطالبی که روشنفکران طيف های مختلف ترکيه در مورد اين «حادثه» می نويسند اشاره کرده و نشان دهم که چگونه کارکرد و ارتباط مفاهيم مختلفی از علوم اجتماعی در اين جريان مورد بحث و احتجاج قرار گرفته است؛ بحث هائی که دقت در آن می تواند از سر در گمی ايرانيان سکولاريست نيز بکاهد و شايد ما هم، پس از گذار از بلبشوئی سی ساله، بتوانيم به کمک آنها خواست های خود را فرمولبندی کرده و به تلاش های خويش سمت و سوئی کارآمد دهيم.

          در «گفتمان کنونی ترکيه» چهار مفهوم اساسی، و اينکه نسبت و ارتباط آنها با هم چيست و ـ از نظر تعيين اولويت ها ـ آنها را چگونه می توان کنار هم چيد و مرتب کرد، مورد نظر روشنفکران قرار گرفته اند. اين چهار مفهوم اساسی (به ترتيب الفباء) عبارتند از: آزادی، حکومت دينی، دموکراسی و سکولاريسم. بحث در اين است که برای يک روشنفکر ترک کدام يک از اين چهار ضلع مربع اجتماعی نقش اصلی را بازی می کنند و دفاع از آن برايشان دارای اهميت بيشتر و اولويت نخست است. توجه به اين گفتمان برای ما اهميت اساسی دارد چرا که در جمع ما نيز هنوز هيچ تصور روشنی از چگونگی مرتب کردن اين مفاهيم وجود ندارد و گويا ما هم در همان قايق نشسته ايم، با اين تفاوت که ما گرفتار حکومتی مذهبی هستيم و راه برون شدی از آن می جوئيم، حال آنکه متفکران ترکيه بر متن حکومت سکولار خويش است که می بينند شبح حکومتی مذهبی رفته رفته بر کشورشان سايه افکنده است.

          در گفتمان مربوط به چگونگی چيدن (arrangement) مفاهيم چهارگانهء فوق در کنار هم (که ديده ام برخی ـ بخصوص در حوزهء بحث های ادبی و هنری ـ در موردش واژهء «چيدمان» را استفاده می کنند، که بنظرم می رسد واژهء کارآمد و شفاف و گويائی است)، ظاهراً، تکليف دو مفهوم روشن است: حکومت دينی و سکولاريسم.  تا همين اواخز تنافر آنها امری بديهی محسوب می شد. بر اين اساس، و مثلاً، اگر چيدمان ما شکلی خطی داشته باشد، اين دو مفهوم بر روی اين خط همواره با هم فاصله ای خواهند داشت. لذا، می توان ديد که بحث اصلی بر اين محور می گردد که آن دو مفهوم ديگر (آزادی و دموکراسی) چگونه در بينابين دو مفهوم دين و سکولاريسم جا خوش می کنند. در اين مورد می توان نظريه های هشتگانهء زير را از بحث های رايج کنونی بيرون کشيد:

(چيدمان اول: نظرات سکولاريست ها)

سکولاريسم ـ آزادی ـ دموکراسی ـ دين

سکولاريسم ـ دموکراسی ـ آزادی ـ دين

دموکراسی ـ سکولاريسم ـ آزادی ـ دين

آزادی ـ سکولاريسم ـ دموکراسی ـ دين

(چيدمان دوم: نظرات دين گرايان سياسی = اسلاميست ها)

دين ـ دموکراسی ـ آزادای ـ سکولاريسم

دين ـ آزادی ـ دموکراسی ـ سکولاريسم

دين ـ آزادی ـ سکولاريسم ـ دموکراسی

دين ـ دموکراسی ـ سکولاريسم ـ آزادی

          نکتهء جالب در اين ميان موضع گيری کسانی از متفکران ترکيه است که با داشتن باورهای دينی در بحث شرکت می کنند و سخنانشان بسيار شبيه به آنچه هائی است که «ملی ـ مذهبی» ها و «اصلاح طلبان مسلمان» در ايران می گويند. اين نظريه پردازان اگرچه روشن است که نمی توانند با سکولاريسم موافق باشند (و اين را در ايران بصورت واضح تری ديده ايم، مثلاً در سخنان آقای خاتمی کوچک، که در مقام دبيرکلی حزب «مشارکت اسلامی»، بارها آشکارا گفته بود که ما در دو جبهه می جنگيم: بنيادگرائی مذهبی و سکولاريسم!) اما، بخصوص اکنون که هنوز در قدرت نيستند، می کوشند به ما بباورانند که نه تنها با آزادی و دموکراسی مشکلی ندارند بلکه در راستای تحقق اينگونه مفاهيم کوشا هم هستند و مبارزه هم می کنند. اما بنظر می رسد که علت اينگونه «بيان» را بايد در اين جست که آنها، بصورتی عمگرايانه، می بينند که تنها از نردبام اين دو مفهوم است که می توانند به آسمان حکومت برسند. وجود آزادی تأمين کننده حضور بلامانع آنان در ساحت سياست است و برقرار بودن دموکراسی اجازه می دهد تا آنان توده های مؤمن را بسيج کرده و به پای صندوق ها بياورند و از دل اين صندوق ها، بصورتی صد در صد دموکراتيک، خودشان بيرون آمده و حکومت دينی خود را مستقر کنند. در اين ميان، اينکه پس از استقرار آن حکومت دينی چه پيش خواهد آمد هيچگاه مورد توجه و بحث اين اسلاميست های قدرت طلب نيست؛ حال آنکه بدلايل عملی و نظری، شکی نيست که دموکراسی برای آنان حکم وسيله ای «يک بار مصرف» را دارد و پس از رسيدن به قدرت گريزی ندارند جز آنکه دموکراسی ، و همراه باآن  خواهر هميشگی اش، آزادی، را تعطيل کنند.

بنا بر اين، می توان ديد که، از يکسو، اسلام گرايان، پيش از رسيدن به قدرت براحتی از هر چهار چيدمان دوم استقبال می کنند.

          در عين حال، در دو صورت اول از اين چيدمان، که حکم نردبام اسلاميست ها را دارند، سکولاريسم در منتهی عليه خط قرار دارد و جراحی کردن و به دور ريختن اش کار آسان تری است. و در صورت های سوم و چهارم هم کار به يک سلسله عمليات شعبده بازی نياز دارد و سخت تر می نمايد اما، پس از بدست گرفتن حکومت، و در صورت رام کردن نيروهای نظامی، اعلام انصراف از سکولاريسم نيز کار چندان مشکلی نيست. بدينسان، به لحاظ «استفادهء ابزاری» از دو مفهوم «آزادی» و «دموکراسی»، در جوامعی که اکثريت مردمانشان تفاوت های بنيادين نظام های سياسی را درک نکنند، کار دين گرايان سياسی از سکولاريست ها آسان است. اين نيروها، با استفاده از جو نارضايتی عمومی (که اغلب ريشه های اقتصادی دارند) و بکار گرفتن دو شعار آزادی و دموکراسی (و اگر اين دو ـ مثل مورد ترکيه ـ موجود بودند، استفاده از مکانيزم های آنها) راه خود را بسوی در دست گرفتن قدرت می گشايند.

          شايد، بقول نشريهء اکونوميست (1)، واکنش «اردوگان»، نخست وزير اسلام گرای ترکيه، نسبت به تصميم دادگاه عالی ترکيه مبنی بر ابطال دور اول انتخابات رئيس جمهور (که راه رسيدن عبدالله گل را به اين مسند سد کرد)، نشان دهد که چگونه يک اسلاميست می کوشد تا با دفاع از «دموکراسی در خطر افتاده» راه وصول به حکومت را هموار کند. اردوگان اين تصميم دادگاه عالی را «تيری به سوی دموکراسی» خوانده و آن را موجب پيدايش شکاف ديگری در بين نيروهای سکولار و مؤمن دانسته است. او همچنين با اعلام انتخابات عمومی زودرس کوشيده است تا، با تکيه بر اين باور که طرفدارن حزب «عدالت و توسعه» (The Justice and Development Party- AKP)، نسبت به سکولاريست ها برتری عددی دارند، از نردبام دموکراسی به بام حکومت ترکيه درآيد.

          اما نيروهای سکولار در گيری های ديگری دارند که در بالا، در چيدمان چهارگانهء مربوط به آنها، منعکس است. در اين چيدمان می توان، به لحاظ حضور غالب سکولاريسم در هر چهار صورت، چنين نتيجه گرفت که در صورت پيروزی يک نظام سکولار خود بخود مسئلهء دين به «حوزهء خصوصی» منتقل شده و، در نتيجه، لزومی برای نگاهداشتن مورد «حکومت دينی» در چيدمان اول وجود نخواهد داشت. در عين حال، در غياب عنصر حکومت دينی، می توان صورت های ديگری را نيز به اين چيدمان افزود، به اين صورت:

سکولاريسم ـ آزادی ـ دموکراسی

سکولاريسم ـ دموکراسی ـ آزادی

دموکراسی ـ سکولاريسم ـ آزادی

دموکراسی ـ آزادی ـ سکولاريسم

آزادی ـ سکولاريسم ـ دموکراسی

آزادی ـ دموکراسی ـ سکولاريسم

          اين صورت های ششگانه درست همان هائی هستند که اکنون در ترکيه (و، در عين حال، در همهء حوزه های تفکر اجتماعی، بخصوص در کشورهای در حال توسعه) محور اصلی گفتمان های سياسی ـ اجتماعی را تشکيل می دهند. اين چيدمان ها را می توان بصورت پرسش هائی نيز مطرح کرد و منطقاً (البته با توجه به تجربه های تاريخی) برای يافتن پاسخ هائی قابل اتکا برای آنها اقدام نمود:

          - کدام يک از سه مفهوم «آزادی»، «دموکراسی» و «سکولاريسم» بر دو مفهوم ديگر پيشی دارند و، در واقع، ضمانت اجرا و تحقق آن دو تای ديگر محسوب می شوند؟

          - آيا برقراری آزادی است که دموکراسی و سکولاريسم را ممکن می سازد؟

          ـ يا تنها به مدد برقراری دموکراسی است که رسيدن به آزادی و سکولاريسم ممکن می شود؟

          - و يا، نه، اين سکولاريسم است که می تواند تحقق دموکراسی و آزادی را ممکن سازد؟

          آنگاه، در پی اينگونه طرح اينگونه ها، می توان در مورد تقدم و تأخر دو جزء ديگر اين فرمول که پس از اولويت اول قرار می گيرند نيز تصميم گيری کرد. يعنی، مثلاً، اگر پذيرفتيم که «آزادی» بر آن دو ديگر پيشی و اولويت دارد، آنگاه می توانيم به اين بحث بنشينيم که بين «دموکراسی» و «سکولاريسم» کدام بايد بر ديگری تقدم پيدا کند؛ و نظاير اين پرسش...

          اما آنچه مهم است اينکه در حال حاضر بنظر نمی رسد که در جائی کسی از مرحله انتخاب «مفهوم مقدم» گذشته باشد تا آنگاه بحث در مورد جايگاه ثانوی دو مفهوم ديگر را آغاز کند. اين امر در آنچه اين روزها روشنفکران ترکيه مطرح می کنند بخوبی آشکار است و نشان می دهد که اردوگاه کسانی که به سکولاريسم باور دارند به دو بخش تقسيم می شود؛ يکی از آن کسانی که دموکراسی را مقدم بر سکولاريسم می دانند و ديگری متعلق به کسانی که بر عکس فکر می کنند و سکولاريسم را مقدم بر دموکراسی می دانند، بی آنکه کسی به تقدم و تأخر دو عنصر باقی مانده (سکولاريسم و آزادی، و يا دموکراسی و آزادی) بپردازد.

          برای مثال بد نيست نگاهی به استدلالات دو نويسندهء سرشناس ترک بياندازيم. شاهين آلپای، که با دخالت دستگاه قضائی و ارتش ترکيه در امور سياسی به منظور حفظ سکولاريسم مخالف است، استدلال خود را بر چنين پايه ای می گذارد: «يک رژيم دموکراتيک بهترين پاسدار سکولاريسم است، چرا که سکولاريسم بدون رفتار مساوی و احترام به عقايد مذهبی مختلف نمی توانسته کار کند و در نتيجه تنها از طريق توسع آزادی ها و دموکراسی بوده است که سکولاريسم در ميان مردم ترکيه ريشه دوانده است. شهروندانی که براستی هوادار يک دموکراسی سکولار هستند بايد صدای خويش را بلند کرده و عليه دخالت ارتش در سياست اعتراض کنند» (2).

          اما فرخ لوقوقلو اعتقاد دارد که: «تاريخاً، سکولاريسم در 1920 به جامعهء ترکيه معرفی شد؛ يعنی هنگامی که نخستين پارلمان ترکيه اصل بنيادی تأسيس جمهوری ترکيه را اينگونه اعلام داشت: "مالکيت حکومت بدون هيچ قيد و شرطی به مردم تعلق دارد". معنای اين سخن آن بود که مردم صاحب کشورند و مالکيشان را نيز از هيچ منبع و قدرت مربوط به "جهان ديگر" دريافت نکرده اند. بدينسان، در يک گردش قلم، امور دولت از آسمان به زمين آورده شده و مذهب به حوزهء خصوصی انتقال يافت. آنگاه، برقراری همين اصل راه را بر دموکراسی گشود. سکولاريسم رسماً در سال 1937 در قانون اساسی ترکيه گنجانده شده و از آن پس همواره بعنوان يکی از اصول تغييرناپذير جمهوری ترکيه شناخته شده است. دموکراسی اما، تا حدود زيادی بخاطر وجود سکولاريسم، در سال 1946 به ترکيه آمد و ارادهء مردم تحت حاکميت دولت را مافوق ارادهء حاکمان قرار داد. در واقع، پيدايش و رشد دموکراسی در ترکيه ناشی از آن بود که سکولاريسم يک زمين بازی خنثی و تساوی مدار را برای عقايد و معتقدات گوناگون فراهم آورد، تا همهء آنها بتوانند بر بنياد امور مشهود و نه اعتقادات مذهبی با هم رقابت کنند». (3)

          باری، بحث در تقدم دموکراسی بر سکولاريسم و يا بر عکس آن امر دراز دامنی است که اکنون در ترکيه، اگر نگوئيم در تمام جهان اسلام، بصورت يک «گفتمان غالب» در آمده و در ساحت آن بسياری از ديدگاه های جالب، متضاد و سرنوشت ساز مطرح شده و می شوند.

          برای ايرانيان هواخواه جدائی دين از حکومت و دولت نيز، به گمان من، توجه به اين بحث ها اهميت حياتی دارد چرا که معتقدم يکی از دلايل پيدايش و استدام تشتت پايان ناپذيری که بر اردوگاه مبارزان سکولار عليه جمهوری اسلامی مسلط شده همين عدم عنايت به اينگونه بحث ها و ارائهء نظرات اقناع کننده و معطوف به حقايق تاريخی کشورمان از جانب کوشندگان سکولار است. چرا که اگر اينگونه نظرات بصورتی سازنده و عقلائی پيش نروند، دو مفهوم «دموکراسی» و «سکولاريسم»، بجای آنکه بصورتی تنگاتنگ آيندهء جامعهء ما را رقم زنند و بسازند، تنها به قفل کردن حرکت يکديگر انجاميده و، در اصطلاح شطرنج بازان، فقط همديگر را آچمز می کنند.

          اهميت اين نکته آنگاه صد چندان می شود که می بينيم امروزه بخشی از نيروهای سکولار، چه در جهان اسلام و چه در مغرب زمين، به وسوسهء کنار آمدن با نوعی حضور دين (هر آن دينی که باشد) در حکومت و دولت عنايت نشان داده و به اين اميد می بندند که دين مدارانی که خود را سکولار می خوانند بتوانند مسئلهء غامض رابطهء بين سکولاريسم و دموکراسی را بصورتی «خداپسندانه» حل کنند! و جالب اين است که در اين زمينه نه ترکيه که ايران را آزمايشگاهی نوين در اين مورد می دانند.

          مثلاً، تانر اديس، در مقالهء مفصل خود برای دانشگاه دولتی ترومن، با نام «دموکراسی عليه سکولاريسم در جهان اسلام»، با اشاره به نوشته های دکتر عبدالکريم سروش، و بخصوص کتاب «عقل، آزادی و دموکراسی در اسلام» اش (4)، می نويسد: «خود جنبش های اسلاميستی می توانند، در بلند مدت، مبدل به نيروهای گراينده به سکولاريسم شوند؛ چرا که اينها محصول زندگی مدرن هستند. و اگرچه هرگونه توفيق اسلاميست ها در احياء دموکراتيک خويش، آن هم از طريق کار در اعماق جامعه، به معنای حضور بيشتر مذهب در حوزهء عمومی خواهد بود اما اين امر، با توجه به مقتضيات سياسی، به معنای آن نيز هست که آنها ناچار خواهند بود مشروعيت ديگر اجتماعات را پذيرفته و از ادعاهای ناظر بر منظم ساختن زندگی تک تک افراد جامعه دست بردارند. پرسش مهم آن است که آيا فرهنگ های اسلامی به سوی خرده تر شدن هويت افراد حرکت خواهند کرد؟  چرا که هرچه هويت خرده تر شود پيوندهای مذهبی و قومی را، بعنوان عناصری تعيين کننده، آنگونه که امروزه هستند، سست می کند. (بنظر من) فشارهای اقتصاد مدرن و زندگی شهری می توانند اين امر را، به صورت يک احتمال دور، ممکن سازند» (5).

          من، بعنوان يک نويسندهء معتقد به سکولاريسم، اين بحث را در همين جا رها می کنم تا در فرصتی ديگر به توضيح زوايای ديگر اين «گفتمان» پرداخته و، اگر ممکن شد، عقيدهء خود را نيز در مورد آن بيان کنم.

 

_________________________________________________________________

1. http://www.economist.com/world/europe/displaystory.cfm?story_id=9116841

2. Sahin Alpay, Secularism without democracy is an illusion:

http://www.todayszaman.com/tz-web/yazarDetay.do?haberno=109792

3. Ö. Faruk LOĞOĞLU, The apologists are wrong, dead wrong about Turkey:

http://www.turkishdailynews.com.tr/article.php?enewsid=73831

5. Abdolkarim Soroush, Reason, Freedom, and Democracy in Islam (New York: Oxford University Press, 2000).

4. Taner Edis, Democracy vs Secularism in the Muslim World:

http://www2.truman.edu/~edis/writings/articles/islam-secularism.html

پيوند برای ارسال نظرات شما درباره اين مطلب 

 

 

 

©2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA