به بخش مقالات اسماعيل نوری علا خوش آمديد

آرشيو کلی آثار   |  مقالات   |   اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  جمعه گردی ها  |  شعرها  |  فايل های تصوير و صدا   |  کتابخانهء اينترنتی

مصاحبه ها | فعاليت ها  |  شرح حال  | آلبوم های عکس  |  نامه های سرگشاده   |  صفحات در قلمرو فرهنگدربارهء خط پرسيک  |  تماس  |  جستجو

شنبه 19 خرداد 1386

بازگشت به صفحهء اصلی

 

يک نظر به زبان ترکی

در سايت «درنا»

 

 

ورجاوند براستی ورجاوند شد

 

            يک ساعت پيش خبر رسيد که دکتر پرويز ورجاوند، شخصيت مبارز ملی، باستانشناس دلسوز، و فرهنگی ايراندوست ما ديده از جهان نکبت بار حکومت اسلامی بربسته و رفته است تا نامش در رديف نام آنانی که تا آخرين روز عمر پر برکت شان به ايران انديشيده اند، قرار گيرد. به که بايد تسليت گفت؟ به خانواده اش، به دوستانش، به همرزمانش و يا به همهء ملت ايران که فرزندی گرانقدر را از دست داده است؟ فکر می کنم همه بايد داغ عزيزی ديگر را به يکديگر تسليت دهيم.

خاطرهء من از دکتر ورجاوند به سی و پنج سال پيش بر می گردد که هر دو در مؤسسه علوم اجتماعی تدريس می کرديم. او برای دانشجويان از زندگی ايلات و عشاير سخن می راند و من از جامعه شناسی فرهنگ ايران می گفتم . گهگاه در دفتر زنده ياد دکتر افشار نادری، رئيس مؤسسه، به هم بر می خوريم و سلام و عليک گرمی داشتيم. و من او را مردی صميمی و پاک و نيکو نهاد می ديدم.

انقلاب که رخ داد من در ايران نبودم و شنيدم که مهندس بازرگان رسيدگی به امور وزارت فرهنگ و هنر را به او سپرده است. می دانستم که کار کمرشکنی بر عهده اش گذاشته شده: پاسداری از فرهنگ و هنری ايرانی و ايرانی شده که حکومت اسلامی آمده بود آن را از بيخ و بن براندازد و چيزی جعلی و غير ايرانی را جانشين آن سازد. عمر کارش در آن سمت ديری نپائيد. در وزارت فرهنگ و هنر هم تخته شد تا به جای آن وزارت ارشاد اسلامی قد علم کند. ورجاوند را همين عشق به فرهنگ اصيل ايران به زندان هم انداخت و در آنجا کمرش واقعاً صدمه ديد و تا آخر عمر ناچار شد بر عصا تکيه کند و درد را همچون رفيقی دائمی بپذيرد.

اما او بعنوان منتقد عمليات فرهنگی حکومت اسلامی هرگز خاموشی انتخاب نکرد و، در کنار فعاليت های سياسی، بعنوان يک چهرهء راستگوی فرهنگی در هر صدمه ای که بر آثار باستانی ما وارد شد هم از غصه ناليد و هم از سر درد فرياد برداشت.

و از دو سال پيش هم، که مسئلهء نجات آثار دشت پاسارگاد پيش آمد، او از نخستين کسان بود که به اين مبارزهء فرهنگی پيوست و همچون مشاوری دلسوز و آگاه کمر خدمت به آن بست. در اين مدت بود که تفاوت او با بسيار کسان که سردوشی باستان شناسی بر شانه می زنند و خود را غمخوار ايران کهن می دانند روشن شد. در حاليکه باستانشنان ايرانی، چه در داخل و چه در خارج از ايران، از ترس از دست دادن موقعيت های خود، در مورد فاجعهء بلاغی و پاسارگاد سکوت کرده بودند و يا حتی وقيحانه بصورت توجيه کنندهء اعمال زشت سازمان ميراث فرهنگی در آمده بودند، او صدا بلند کرد، از خطرات گفت و، در داخل کشور، بعنوان مدافع پير ايران کهن پرچمدار مبارزه با زشت کاری های دستگاهی شد که عامداً می خواهد آثار پيش از اسلام ايران را از بين ببرد.

          در اين مدت اهل کذب و ريا، آنان که هرچه می گويند در عمل عکس آن را انجام می دهند، او را به اتهام نشر اکاذيب و تشويش افکار عمومی به بازجوئی های مکرر کشاندند. قرار بود همين دو هفتهء ديگر هم در دادگاه حاضر شود و به جرم دفاع از هويت و فرهنگ و هستی ايرانی «ما» به «آنها» حساب پس دهد.

          بايد بگويم، ببخشيد آقايان قاضی و بازپرس و دادستان اسلامی! اين بار اين مرغ از قفس شما پريد تا نامش را، همچون خدمتگذار صميم فرهنگ ايران، بر جان های همهء نسل های اکنون و آينده ايرانزمين، جاودانه کند. يقين دارم در سرزمينی که حکومتش از مرده ها بيشتر از زنده ها می ترسد، از اين پس نام پرويز ورجاوند، چون وجدان بيدار هر ايرانی ميهن دوست، خواب را از چشم مخالفان فرهنگ اصيل ايرانی خواهد ربود.

 

 

©2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA