خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

در قلمروی فرهنگ

گفتارهای تلويزيونی

مقالات

شعرها

زندگینامه

آلبوم

نوشتن به خط پرسیک

متن هائی به خط پرسیک

 

 

 

 

 

 

 

   يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

آرشيو جمعه گردی ها

-----------------------------------------------------------------------------------

جمعه 29 ارديبهشت 1385 - برابر با 19 ماه مه 2006  ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

«وضع موجود» و پاسداران آن

 

         واژهء لاتين status اگرچه در کاربرد عام خود به معنای «وضعيت» است اما، در جامعه شناسی و بخصوص هنگامی که آن را به صورت منفرد بکار می بريم، دارای معانی مختلفی می شود که عموماً در حوزهء «قشربندی های اجتماعی» قرار دارند و به «وضعيت ِ قرار گرفتن ِ» اشخاص و گروه ها، يا «منزلت و مقام» آنها در درون قشر بندی (يا طبقه بندی) اجتماعی مربوط می شوند. اما هنگامی که اين واژه در کنار واژهء quo (به معنی «آنگونه که هست») می نشيند به همان معنای عام خود باز می گردد. آنگاه واژهء quo  به ما کمک می کند تا به تصوير مجازاً ثابتی از «وضعيت، آنگونه که هست» برسيم.

در متون جامعه شناسی فارسی ترکيب اخير به صورت «وضعيت موجود» به کار برده شده است و کاربرد واژه «مجازی» هم در اينجا بدان خاطر است که، با توجه به سريان و جريان دائم تغيير در ساحت جامعه و ترکيبات آن، مفهوم اجتماعی «وضع موجود» منطقاً ترکيبی در درون متناقض است. مثل اينکه عکسی را که از يک لحظهء مسابقه فوتبالی گرفته ايم برای توضيح کل دو ساعت جريان آن مسابقه بکار بريم.

         اما، با همهء تناقض، اين ادراک ثابت از «وضع موجود» در ذهن آدمی شکلی پاينده دارد و ما انسان ها، اگرچه آگاهيم که با هر تکان عقربهء ثانيه شمار ساعت پير می شويم و همه اجزاء جهان هستی و اجتماعی ِ ما دستخوش تغيير می شود اما ذهنمان ـ شايد برای اينکه طوری پرورانده شده که به تغييرات بطئی و ديرکشنده کمتر توجه می کند ـ به ثابت انگاشتن «وضعيت» های طبيعی و اجتماعی تمايل بيشتری دارد. يعنی، برداشت ما از «وضع موجود» با واقعيت دائم التغيير آن (مصداق قول حافظ که: «فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر / کاين کارخانه ای است که تغيير می کنند.») يکی نيست.

         همچنين همگی تجربه کرده ايم که توجه به تغييرات دائمی ِ هستی موجب اضطراب و تلواسه آدمی می شود و، از همين روی، ما تمايل داريم که «بر ثبات دهر» اعتماد کنيم و تغييرات را نبينيم. به همين دليل هم هست که اغلب در طول عمر هر انسانی، آگاه شدن بر برخی از تغييرات بصورت تجربه ای تکان دهنده در می آيد، تو گوئی که در اين لحظات از خوابی گران برخاسته باشيم و جهان را آنگونه نيابيم که پيش از خفتن به حافظه سپرده بوديم. گاه کسی در عروسی فرزندش عمق اين تغيير را در می يابد، گاه زلزله ای، تصادف اتومبيلی يا انقلابی سريع در حوزه زندگی اجتماعی اين «شوک» را بوجود می آورد. و با عنايت به همه اين موارد، موضوع را  می شود اينگونه فرموله کرد که تصور ما از ثابت بودن «وضع موجود» تنها در لحظاتی که جريان تغيير شتابی بيشتر از حد معمول پيدا می کند درهم می شکند و، از سوی ديگر، تمايل ما به ثابت انگاشتن «وضع موجود»، و حتی کوشش در راستای ثابت نگاه داشتن آن، امری عميقاً غريزی و زيست شناختی است که، در برابر محيط دائم التغيير، به بقای حيات کمک می کند.

         البته، و بر پايهء همين نگاه زيست شناختی، شرطی هم در اين ميان وجود دارد: تمايل به ثابت پنداشتن و نگاهداشتن «وضع موجود» در صورتی در ذهن انسان شکلی جاافتاده پيدا می کند که آن «وضع موجود» بتواند موجب آرامش خيال و رفاه زندگی باشد و با خود سيرابی و رضايت به همراه آورد. در غير اين صورت، يعنی در صورت نارضايتی از «وضع موجود»، بلافاصله ذهن در جستجوی راهکاری برای تغيير آن بر می آيد آنگونه که، باز بقول حافظ، «چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد!»

         بدينسان، تصور «وضع موجود» همهء آدميان را در دو اردوگاه زيست شناختی قرار می دهد: اردوگاه آدميان راضی از آن و اردوگاه آدميان ناراضی و نا کامروا. نخستين گروه همهء هم خود را مصروف آن می کند تا «وضع موجود» را ـ همانگونه که هست ـ حفظ کند و دومين گروه خواهان تغيير آن است. و در ميان همين دو جناح «تغيير» و «ثبات» است که ما با جالب ترين کشاکش های اجتماعی روبرو می شويم.

         در جامعه شناسی، مفهوم «خواستاری تغيير بنيادی در وضع موجود» با مفهوم «انقلابی گری revolutionism» يکی است. توجه کنيم که می گويم در جامعه شناسی و قصدم آن است که بگويم اين واژه در متن های ديگر می تواند معناهای ديگری داشته باشد؛ با اين توضيح که ـ از ديدگاه جامعه شناسی ـ بين «انقلاب دگرگون ساز» از يکسو، و کشت و کشتار و تضييع حقوق مردمان و تسلط ديکتاتوری، از سوی ديگر، هيچ رابطهء مستقيم و گريزناپذيری وجود ندارد. تجربهء تاريخی معاصر هم نشان داده است که می توان «وضع موجود» را کلاً دگرگون کرد بی آنکه اينگونه مسائل رخ کنند. معنای اين سخن آن است که «انقلابيون» را می توان به دو گروه «خونريز» و «مسالمت جو» تقسيم کرد.

در سوی ديگر اين معادله، و باز از منظر جامعه شناسی، مفهوم «محافظه کاری conservatism» قرار دارد، که معنای آن خواستاری ِ «حفظ وضع موجود» است.

         نحوه نزديگشت گروه های محافظه کار به مسئله حفظ وضع موجود نيز خود موجب پيدايش دو گروه متمايز در درون اردوگاه محافظه کاران می شود. نخستين گروه از آن کسانی است که ـ چون «وضع موجود» برايشان با مفهوم «وضع مطلوب» يکی است و در عين حال با تغيير گريزناپذير امور مواجه هستند ـ تضاد بين اين دو را از طريق کوشش برای «بازگشت» دائم، و گاه مبتنی بر اعمال فشار، به سوی وضع موجودی که در ذهن آنها شکل وضع مطلوب را دارد حل می کنند. جامعه شناسی اين گروه از محافظه کاران را «مرتجع» (به معنی رجعت و باز گشت کننده) می شناسد. گروه دوم محافظه کاران را کسانی بوجود می آورند که راه حل مقابله با تغيير را نه در «رجعت» که در «اداره و کنترل» تغيير جستجو نموده و، در اصطلاح، «اصلاح» وضع موجود را تجويز می کنند.

در نزد اين گروه «اصلاح طلب» معنای محافظه کاری لزوماً با داشتن رضايت از همهء اجزاء «وضع موجود» يکی نيست. يعنی، حتی اغلب پيش می آيد که شخص «محافظه کار ِ اصلاح طلب» خيلی از عناصر شکل دهنده وضع موجود را نمی پسندد و در دل خواستار تغيير آنها است. اما، پيش از آنکه اين خواستاری به عمل ترجمه شود، او بايد مطمئن شود که جراحی وضع موجود و به دورافکندن اجزاء نامطلوب آن نه تنها آسيبی جدی به کل وضع موجود نمی زند بلکه وضع موجود، در غياب آن عناصر نامطلوب، کاراتر و پابرجاتر می گردد. يعنی، چنين شخص، حتی اگر به تغيير رضايت دهد، تغيير را يا در حد «عمليات استحفاظی» می پذيرد و، يا تنها در صورتی به حذف يا اصلاح اجزاء نامطلوب سيستم تن در می دهد که بداند اين کار موجب بقای هرچه بيشتر آن شده و از در هم پاشيدگی کل وضع موجود جلوگيری می کند.

         حال، اگر بخواهيم از آزمايشگاه جامعه شناسی، که زندگی اجتماعی باشد، نمونه ای برگزينيم، می توانيم به وضعيتی که در دوران کنونی به جامعه خودمان مستولی است اشاره کنيم.

برخی از ما اعتقاد داريم که وضع موجود و مسلط بر ايران (در معنای حکومت ولايت فقيه و وجود جمهوری اسلامی و نهادهای سياسی و قضائی اش) وضعيتی بحران زا و نامطلوب است که بايد «کلاً عوض شود» و برای اين عوض شدن، يا عوض کردن، نيز هم راهکار های خونريزانه و هم راه حل های مسالمت جويانه را برگزيده ايم.

         در مقابل، ديگرانی وجود دارند که به ثبات وضع موجود علاقمندند. در ميان اينان از يکسو به رزمندگان راه حفظ وضع موجود برخورده و، از سوی ديگر، به گروه هائی بر می خوريم که اگر يقين کنند تغيير وضع موجود منافع آنان را دچار مخاطره نخواهد کرد به اين تغيير تن در می دهند.

         وضعيت های بينابينی هم وجود دارند. مثلاً موقعيت شخصی را در نظر آوريد که به هيچ روی تحمل زيستن در ايران کنونی را ندارد و به همين دليل در خارج از کشور زندگی می کند. اما زندگی اين شخص مثلاً از در آمد کارخانه ای تأمين می شود که حکومت آن را مصادرکرده و سپس، با دريافت رشوه و پارتی بازی، در اختيار او گذاشته است. چنين شخصی که می داند در صورت تغيير وضع موجود اين کارخانه نيز از دستش به در خواهد رفت (و مثلا به صاحب اصلی اش برگردانده خواهد شد) ـ با همه انزجاری که از وضع موجود در حکومت اسلامی دارد ـ نمی تواند به تفکر معطوف به براندازی آن رأی دهد. او اگرچه با زيستن در خارج از ايران توانسته است خود و زندگی خانواده اش را از اجبارهای حکومت اسلامی در داخل کشور نجات دهد اما اين نجات را برای همگان نمی خواهد و می کوشد تا وضع موجود در ايران را بصور مختلف توجيه کرده و در راستای حفظ آن بکوشد. در عين حال اين شخص صد البته که با اصلاحاتی که فضا را قابل تحمل تر و دوام وضع موجود را بيمه کند سخت موافق است اما حاضر نيست در پای آن هزينه بپردازد.

         تازه، اين امر تنها به خود او بسنده نمی کند. فرض کنيم که او پسری دارد که در دانشگاه درس می خواند و اتومبيل جديدی به زير پا دارد و... در اينجا اين پسر هم در امر حفظ وضع موجود در ايران با پدر خود همراه می شود و به صف توجيه گران و مدافعان و نگاهبانان وضع موجود ـ آن هم در جای ديگری از جهان که او تحمل زيستن در آن را ندارد ـ می پيوندد. اين زندگی زالو وار بهر حال نوع ديگری از طيف مخالفان تغيير وضع موجود را به ما معرفی می کند.

         بدينسان، وضع موجود را پاسدارانی از همه رنگ حفاظت می کنند: چه آنها که در درون، با عنوان «محافظه کاران»، به هيچ تغييری در وضع موجود راه نمی دهند، چه آنها که معتقدند «برای حفظ وضع موجود» بايد در برخی جزئيات آن «اصلاحات» کرد، و چه آنها که اساساً زندگی در داخل وضع موجود را بر نمی تابند اما به بدنه آن چسبيده اند و از آن ارتزاق می کنند.

         و در همين جهان زالوئی هم هست که سر و کله بيگانگان موافق حفظ وضع موجود نيز پيدا می شود ـ بيگانگانی که اساساً آدميان تحت سلطه وضع موجود جامعه ای ديگر برای آنها واجد اهميتی نيستند. مثلا نگاه کنيم به موضعی که چين و روسيه و اروپا درباره ايران داشته اند و اين موضع اکنون با قاطعيت هرچه تمامتر علنی شده است. آنان در 27 سال گذشته توانسته اند ـ بخاطر ذات استقلال ناپذير حکومت اسلامی که همواره دنبال پشتيبان و سر پناه گشته است ـ در ايران برای خود موقعيتی ويژه کسب کنند و اين کشور و ثروت های طبيعی اش را در اختيار خود بگيرند. اين ها به تنها چيزی که فکر نمی کنند منافع مردم ايران است. برای آنها نيز حفظ وضع موجود در ايران بر همه چيز اولويت دارد؛ حال اگر اصلاحاتی هم در آن و برای ثبات هرچه بيشتر آن عملی شد که چه بهتر.

         بدينسان، هر دو سوی معادله روشن است. هم آنان که پاسداران وضع موجودند مخالفان خود را می شناسند و هم خواستاران دگرگون ساختن وضع موجود (که لابد معتقدند «عالمی ديگر ببايد ساخت، وز نو آدمی» و يا دعوت می کنند که «فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو در اندازيم») لازم است بتوانند وجوه و کارکردهای انديشه حفظ وضع موجود را در هر هيبت و لباس و علامتی بشناسند و به آن انديشه همچون عايقی که راه آنان را برای رسيدن به «وضع موجودی مطلوب و ديگرگون» شدهء آنان سد کرده است و می کند بنگرند.

         اما پاسخ اين پرسش که «پس از اين شناسائی چه خواهند کرد يا چه خواهد شد؟» با خوانندگان اين مقاله است تا خود جايگاه خويش را در اين «معادله» باز شناخته و استراتژی و تاکتيک های خود را برای محافظه يا مقابله انتخاب کنند. من پاسخ خود را برای خودم نگاه می دارم.

اما پيش از آنکه اين مقاله را به پايان رسانم لازم می دانم به اين نکته اشاره کنم که تصور تک تک ما از «وضع موجود» و رابطه ای که با آن داريم امری ذهنی است و، در نتيجه، اگر در ذهنيت ما تغييری پيدا شود نگاه ما به «وضع موجود» همپای آن دگرگون می شود. نکته در اين است که ذهنيت ما در عمل تا چه حد می تواند از وضع موجود مستقل شود چرا که ـ هم در واقع و هم منطقاً ـ تغيير ذهنيت آدمی بدون تغيير وضع موجود محاط بر ذهن، تنها در صورتی ممکن است که ذهن بتواند از يکسو تا حدودی خود را از «محيط» اش مستقل کند و، از سوی ديگر، منافع شخصی و گروهی خود را در برابر منافع عام تر و گسترده تر در نظر نگيرد.

در واقع يکی از تعاريف کليدی مفهوم «روشنفکر» نيز همين استقلال ذهنی است. يعنی، در اين ديدگاه، روشنفکر کسی است که قادر می شود خود را از «وضع موجود»، و منافع شخصی و گروهی خود در آن، مستقل ساخته و بر اساس ارزش های گسترده تری، همچون نفع عمومی يا عدالت اجتماعی، به «وضع موجود» نگريسته و به تغيير يا نگاهداشت آن رأی می دهد.

 

 

پيوند برای ارسال نظرات شما درباره اين مطلب 

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی

سايت های ديگر