خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

در قلمروی فرهنگ

جمعه گردی ها

گفتارهای تلويزيونی

مقالات

شعرها

زندگینامه

آلبوم

نوشتن به خط پرسیک

متن هائی به خط پرسیک

 

 

 

 

 

 

 

   جمعه گردی ها

   يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

آرشيو جمعه گردی ها                                                 پيوند به صفحه نظرات

-----------------------------------------------------------------------------------

جمعه 12 اسفند 1384 - برابر با 3 مارچ 2006  ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

آقای دولت آبادی، شما عضو کانون نويسندگانيد يا شورای تشخيص مصلحت؟ 

          داستان انتشار کاريکاتورهای پيامبر اسلام و شعله ور شدن «فرمايشی» امت هميشه در صحنه، که همين دو ماه پيش داستان ادرار سربازان بر کتاب مقدس مسلمانان را زير سبیلی در کردند و چيزی نگفتند اما کاريکاتوری که چند ماه پيش تر در روزنامه ای دانمارکی چاپ شده بود يکباره آتش به انبان ايمانشان انداخت، با خود پيچ و تاب های مليحی هم يافته است که دست خيلی از اهل انديشه کشور ما را به روشنی رو می کند.

          اما جالب تر از همه اظهار لحيه های نويسنده بزرگ معاصر ايران، آقای محمود دولت آبادی، است که از يکسو خود را جانشين بلافصل صادق هدايت می داند و از سوئی، به لحاظ تمايلات ايدئولوژيک، دنباله گير راه بزرگ علوی است و از سومين سو خود را همچون رکن رکين کانون نويسندگان ايران و مرجع تقليد عظمای اعضاء آن می شناسناند. ايشان، بمناسبت اقدام فوق الذکر نويسندگان (که معلوم نيست چرا ايشان حال شرکت در آن را پيدا نکرده اند) در مصاحبه با خبرگزاری «مهر» بشدت اين اقدامات اهانت آميز به ساحت پيامبر اسلام را محکوم کرده و کشورهای غربی را به لحاظ اينکه در پاسداری از آزادی قلم و بيان ديگر شورش را در آورده اند شماتت نموده اند.

          من، بعنوان يکی از آن 9 نفری که در ماه های آخر 1346 کانون نويسندگان ايران را تأسيس کردند و نيز بعنوان هم منشی دائم آن کانون در طی سه سال آخر دهه 40 و هم عضو گهگاهی هيئت دبيرانش، بياد دارم که يکی از اساسی ترين اصول مورد توافق موسسان و نير شرط اصلی عضويت در کانون برای نويسندگان پير و جوان التزام عملی آنان به «آزادی بی حد و حصر بيان و عقيده» بود. در طی اين همه سالی هم که از آن دوران آغازين گذشته است هرگز نديده بودم که اين اصل خط بردارد و در معرض چون و چرا قرار گيرد.

          اگر بنيادگزاران يک تشکل، مثل همه جای دنيا، حق داشته باشند تا توضيح دهند که معنای بندهای مرامنامه و اساسنامه ای که با تصويب آنها کانونی را بوجود آورده اند چيست، من هم حق دارم که ـ لااقل بعنوان يک شاهد بحث ها و جدل ها ـ توضيح دهم که منظور آباء کانون از «آزادی بدون حد و حصر» آن بود که نمی توان به هيچ بهانه ای (که کوچک و بزرگ و، مقدس و کافرانه و، آن دنيائی و اين دنيائی هم ندارد) آزادی بيان کسی را محدود کرد؛ و اگر بيانی مورد اعتراض کسی باشد آن کس بايد اعتراض خود را از طريق محاکم قانونی ای که به اين «آزادی بی حد و حصر» اعتقاد داشته باشند تعقيب کند.

          حال، آقای محمود دولت آبادی اظهار می دارند که چنين نيست و «آزادی هم حدی دارد.» عين کلماتشان چنين است: «درباره‌ مفهوم‌ آزادي‌ بايد‌ گفت‌ که هم‌ اكنون‌ مرزهاي‌ آزادي‌ بيان‌ مخدوش‌ شده‌ است‌ و، به‌ بهانه‌ آزادي‌ بيان،‌ هتاكي‌ و توهين‌ را عليه‌ مقدسات‌ اديان‌ مختلف‌ آغاز مي‌كنند.» بدين سان آقای دولت آبادی از يکسو معتقدند که «آزادی هم دارای مرز هائی» است و از سوی ديگر تحليل شان آن است که در اينجا «آن مرز ها مخدوش هم شده اند!» يعنی ايشان ـ لابد بعلت حسن همجواری با مقامات جمهوری اسلامی و قرار گرفتن تحت تأثير فرهنگ آن بزرگان، به اين واقعيت رسيده اند که «آزادی بی حد و حصر» شوخی تلخی است که می تواند «مرزهای آزادی» را مخدوش سازد؛ همچنانکه، در اين مورد، کاريکاتوريست دانمارکی پای خود را از «خط» بيرون نهاده است.

          البته من اعتراضی نداشتم، و نمی توانستم داشته باشم، اگر آقای دولت آبادی می گفتند که اينها نظر من و سليقه ی من و روش کار من است اما من نه فتوا صادر می کنم و نه برای نويسندگان و شاعران کشور تعيين تکليف می کنم. من باور دارم که اعتقاد به «آزادی بی خد و حصر» يعنی کوشيدن برای اينکه آقای دولت آبادی هم بتواند همين عقايد خود را از هر تريبونی که بخواهد و بتواند اعلام کند و، بالطبع مسئوول کار کسانی که به اعتقاد ايشان عمل کرده اند هم نباشد. اما وقتی متن مصاحبه ايشان را می خوانيم می بينيم که، نه، ايشان اتفاقاً از موضع يک «بزرگتر» و يک «ريش سفيد جمع» سخن گفته و برای ديگران تعيين تکليف کرده اند. ايشان می فرمايد: «ما بايد مردم‌ ايران‌ را متوجه‌ اين‌ مساله‌ كنيم‌ كه‌ هيچ‌ نويسنده‌يي‌ به‌ خود اجازه‌ اهانت‌ به‌ مقدسات‌ ديگر اديان‌ را نداده‌ است‌.» اگر نمی دانستم که گوينده اين سخنان دوست قديم خودم آقای دولت آبادی است فکر می کردم که نقل قولی از آقای صفار هرندی، وزير ارشاد اسلامی، را خوانده ام. اما حتی اين آقای وزير هم اينگونه محکم از «بخود اجازه ندادن نويسندگان» سخن نگفته است که دولت آبادی می گويد.

          البته، برای من روشن است که اين نوع موضع گيری نتيجه طبیعی روش هائی است که از سرآغاز حکومت آقای محمد خاتمی از جانب برخی از اعضاء کانون نويسندگان ايران پيش گرفته شده است. بخصوص اشاره ام به آنجاست که ماجرای قتل های زنجيره ای می رفت تا آشوبی بزرگ را بپا کند و عده ای از اعضاء کانون نويسندگان ايران، و از جمله همين آقای دولت آبادی، نهايت کوشش خود را بخرج دادند تا اعصاب برانگيخته آدم ها را آرام سازند و از تنش ها بکاهند. هنوز صدای آقای دولت آبادی در گوشم هست، و احتمالاً نوارش را هم در جائی از آرشيو خود دارم، وقتی در مراسم تشييع جنازه زنده ياد محمد مختاری همگان را به آرامش دعوت می کرد و از جانب آقایان خاتمی و مهاجرانی قول رسيدگی سريع و مجازات مرتکبين آن «جنايت فجيع» را می داد.

          من نمی فهمم که چرا از نظر آقای دولت آبادی نويسندگان نبايد به خود «اجازه» دهند که يکوقت از قلمشان جسارتی به «مقدسات» بشود. تا آنجا که من می دانم اين نوع حرف ها مال نواب صفوی و فدائيان اسلام بود و آنها بر اساس همين باور ها بود که در دادگستری شکم زنده ياد احمد کسروی را از هم دريدند. يا، اصلاً چرا راه دور برويم؟ مگر در جريان قتل های زنجيره ای، فتوای قتل اعضاء کانون نويسندگان ايران، همان ياران بزرگی که داغشان هميشه با ما خواهد بود، بر اساس همين نوع نگرش از جانب برخی از «آيات عظام» صادر نشده است؟

          خاطرم هست که در يکی از جلسات ابتدائی بحث درباره مرامنامه کانون نويسندگان، وقتی مشغول رايزنی درباره عبارت «آزادی بی حد و حصر» بوديم، که محمود اعتمادزاده (به آذين) آن را مطرح کرده و گذاشتن اش در مرامنامه کانون را يکی از شرايط عضويت خود گذاشته بود (و من اين ماجرا را در جائی ديگر شرح داده ام و آن شرح در کتاب تاريخ کانون، بقلم دوست گرامی ام، دکتر نقره کار، هم آمده است) و برخی از «فضلا» اما و چراهائی داشتند و همين ملاحظات را پيش می کشيدند که حالا آقای دولت آبادی از آن سخن می گويند، مرحوم جلال آل احمد (استفاده از واژه ی «مرحوم» به جای «زنده ياد» عمدی است) توضيح داد که اگر کوچک ترين تبصره ای بر اين آزادیخواهی وارد شود آنگاه دری گشوده خواهد شد بر اين امکان که هرکس بتواند تبصره های دلخواه خود را بر آن بيافزايد و حوزه «حد و حصر آزادی» را به سليقه خود گسترده تر سازد.

          در واقع درست از همين در است که همه آزادی ها و حقوق فردی شهروندان يک کشور روانه عدم می شوند و کار بجائی می کشد که نه تنها اهانت به ساحت پيامبر يکی از «خطوط قرمز» محسوب می شود که، با طی سلسله مراتب، می توان بجائی رسيد که اهانت به مقام رهبری که هيج، گفتن اينکه بالای چشم آقای احمدی نژاد ابروست هم جرم تعذيرپذير شناخته شود.

          براستی که اساساً وظيفه اين خط قرمز آفرينی ها نمی تواند با نويسندگان يک جامعه باشد چرا که آنان، بنا بر طبيعت کار خود، همواره بکار نوآوری و نقد فرهنگی و سنت شکنی مشغولند و هر گونه «خط قرمز» ی نخست گريبان آنها را می گيرد. يادم است که در اوائل دهه 1350 رئيس سازمان امنيت وقت، تيمسار مقدم، برخی ماها را به دفتر خود احضار کرده بود که: «ما اصلا می خواهيم کار سانسور را بدهيم بدست کانون نويسندگان! برويد و کانون را تشکيل دهيد و ما هم شما را مرتباً در جريان منافع و مصالح مملکت می گذاريم و خودتان بر اساس آن مصالح در مورد کتاب ها و نشريات تصميم بگيريد.» من اين جريان را هم در آن مقاله، و نيز در کتاب دکتر نقره کار، شرح داده ام. اکنون دقيقاً يادم نيست که زنده ياد هوشنگ وزيری بود يا پايدارباد داريوش آشوری که در بازگشت از سلطنت آباد به شوخی گفت: «چطور است پيشنهاد کنيم که ما مصالح را تشخيص دهيم و آنها بر اساس آن عمل کنند!»

          آن روز به فکر هيچکدام از ما نمی رسيد که ممکن است در کشورمان نهادی با عنوان «مجمع تشخيص مصلحت نظام» بوجود آيد. اما روزی هم که بوجود آمد اين امر چندان تعجبی بر نيانگيخت چرا که مدتها بود همگان دانسته بودند که «مصالح نظام» چندان ربطی به «منافع ملی» ندارد و چه بسا که اين دو  اغلب در تضاد با هم باشند. اما تا اخيراً اين را هم تصور نمی کردم که يک نويسنده ی ظاهراً مدرن و روشنفکر و مستقل هم می تواند جزو حلقات حاشيه ای «مجمع تشخيص مصالح» نظام درآيد و، بر اساس آن مصالح که مسلماً با مصالح نويسندگان در تضاد است، اعلام خط قرمز کند.

          در واقع اکنون بايد آقای محمود دولت آبادی را عضو افتخاری «مجمع تشخيص مصلحت نظام» دانست و نه «کانون نويسندگان ايران». و کجايند آن نويسندگان عضو کانون نويسندگان ايرانی که در 1358 اعضاء توده ای (و از جمله محمود اعتمادزاده ـ به آذين ـ خالق عبارت «آزادی بی حد و حصر») را، عليرغم شرايطی که نشان می داد برای کانون نقشه هائی کشيده اند، اخراج کردند و راه را برای تشکيل «شورای نويسندگان و هنرمندان پيرو خط امام» گشودند و موجب شدند که سعيد سلطانپور، بعنوان يکی از مديران کانونی که «نويسندگان پيرو خط امام» را اخراج کرده بود، از سر سفره عروسی عازم ميدان تيرباران شود؟ مگر آن روز دليل مطرح شده برای اخراج توده ای ها آن نبود که اين عده اعتقاد خود را به «آزادی بی حد و حصر» از دست داده اند چرا که می گويند برگزاری شب های شعر کانون در اين شرايط بحرانی به مصلحت کانون و انقلاب نيست؟

          من فکر می کنم آقای دکتر نقره کار، در جلد ديگری که لابد در تکميل تاريخ کانون نويسندگان ايران خواهند نوشت، حتماً اين فتوای آقای دولت آبادی را بصورتی برجسته خواهند آورد که: «حركتي‌ كه‌ نويسندگان‌ و شاعران‌ و روشنفكران‌ ايراني‌ آغاز كرده‌ اند بسيار به‌ جا است‌ و بايد همه‌ نويسندگان‌ در اين‌ حركت‌ شركت‌ كنند و اعتراض‌ خود را به‌ شكل‌ مكتوب‌ به‌ گوش‌ (کشورهای غربی) برسانند... نويسندگان‌ فعال‌ درگروه‌هاي‌ مختلف‌ جامعه‌ و همه ی‌ طيف‌هاي‌ مختلف‌ نويسندگان‌، بايد با جمع‌ شدن‌ در كنار هم‌ حركتي‌ را در محكوميت‌ رويدادهاي‌ اخير آغاز كنند و چهره‌ واقعي‌ فرهنگ‌ خود را به‌ جهان‌ نشان‌ دهند.»

          می بينيد که چگونه قانون «داروينسم» در مورد چند و چون «دگرديسی انواع» همچنان کارا و پا برجا است؟

**************

متن سخنان آقای محمود دولت آبادی

من‌ ضمن‌ محكوم‌ كردن‌ اهانت‌ مطبوعات‌ غربي‌ عليه‌ پيامبر اسلام‌، با ترويج‌ خشونت‌ به‌ بهانه‌ اين‌ اهانت‌ها هم‌ مخالف‌ هستم‌ و فكر مي‌كنم‌ اين‌ خشونت‌ها در راستاي‌ اهداف‌ منتشر كنندگان‌ اين‌ تصاوير است‌. ما ضمن‌ احترام‌ عميقي‌ كه‌ براي‌ مقدسات‌ قايل‌ هستيم‌، خشونت‌ را هم‌ تبليغ‌ نمي‌كنيم‌ و اميد داريم‌ كه‌ پيروان‌ فرهنگ‌هاي‌ مختلف‌ بتوانند راهي‌ براي‌ گفت‌وگو با هم‌ پيدا كنند تا از ابزار توهين‌ عليه‌ همديگر استفاده‌ نكنند.
       حركتي‌ كه‌ نويسندگان‌ و شاعران‌ و روشنفكران‌ ايراني‌ آغاز كرده‌ اند بسيار به‌ جا است‌ و بايد همه‌ نويسندگان‌ در اين‌ حركت‌ شركت‌ كنند و اعتراض‌ خود را به‌ شكل‌ مكتوب‌ به‌ گوش‌ آنها برسانند... نويسندگان‌ فعال‌ درگروه‌هاي‌ مختلف‌ جامعه‌ و همه‌ طيف‌هاي‌ مختلف‌ نويسندگان‌، بايد با جمع‌ شدن‌ در كنار هم‌ حركتي‌ را در محكوميت‌ رويدادهاي‌ اخير آغاز كنند و چهره‌ واقعي‌ فرهنگ‌ خود را به‌ جهان‌ نشان‌ دهند.

رويدادهاي‌ اخير مي‌تواند در حوزه‌ فرهنگ‌ها و ميان‌ اهل‌ فرهنگ‌ بررسي‌ شود و نويسندگان‌ و روشنفكران‌ مي‌توانند با گفت‌وگو راهي‌ براي‌ تفاهم‌ ميان‌ خود پيدا كنند، ما بايد در اين‌ گفت‌وگوها به‌ نقطه‌يي‌ برسيم‌ كه‌ مقدسات‌ هيچ‌ ديني‌ مورد خدشه‌ واقع‌ نشود.

درباره‌ مفهوم‌ آزادي‌ بايد‌ گفت‌ که هم‌ اكنون‌ مرزهاي‌ آزادي‌ بيان‌ مخدوش‌ شده‌ است‌ و به‌ بهانه‌ آزادي‌ بيان‌ هتاكي‌ و توهين‌ را عليه‌ مقدسات‌ اديان‌ مختلف‌ آغاز مي‌كنند. اين‌ تصاوير ربطي‌ به‌ حضرت‌ محمد، پيامبر اسلام‌ نداشت‌ و اين‌ خطوط‌ و نوشته‌هاي‌ توهين‌ آميز به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌تواند رابطه‌ ميان‌ فرهنگ‌ها را از بين‌ ببرد.

غربي‌ها در هتاكي‌ و توهين‌ كار را به‌ جايي‌ رسانده‌ اند كه‌ خشم‌ مسلمان‌ها بر انگيخته‌ شد و بايد ديگر جلوي‌ تكرار حوادثي‌ از اين‌ دست‌ گرفته‌ شود... اگر امروزه‌ از اين‌ مطلب‌ سخن‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ اقدام‌ مسلمان ها درآتش‌ زدن‌ سفارتخانه‌هاي‌ خارجي‌ زشت‌ است‌ تكرار اقداماتي‌ مانند چاپ‌ كاريكاتورهاي‌ توهين‌ آميز در مطبوعات‌ غربي‌ هم‌ به‌ همان‌ اندازه‌ زشت‌ است‌.

من‌ فكر مي‌كنم‌ اگر نويسندگان‌ ما مي‌خواهند نامه‌يي‌ خطاب‌ به‌ جهانيان‌ (از طريق كوفي‌ عنان‌) تهيه‌ كنند بهتر است تصاويرحضرت‌ مريم‌ و مسيح‌ که توسط‌ هنرمندان‌ ايراني‌ كشيده‌ شده‌ است‌ را نيز درج‌ و تصريح‌ كنند که همانطور كه‌ ما براي‌ پيامبران‌ اولوالعزم‌ احترام‌ قايل‌ هستيم‌ انتظار داريم‌، به‌ عنوان‌ پيروان‌ خاتم‌ النبين‌، به‌ ايشان‌ هم‌ احترام‌ گذاشته‌ شود... حسين‌ نوري،‌ كه‌ به‌ جلوي‌ سفارت‌ دانمارك‌ مي‌رود و حضرت‌ مريم‌ را تصوير مي‌كند، يا آن‌ جوان‌ مشهدي‌ كه‌ تصوير حضرت‌ مسيح‌ را نقاشي‌ مي‌كند، مي‌خواهند به‌ غربي‌ها نشان‌ دهند كه‌ ما در مقابل‌ توهين هاي‌ شما، به‌ مقدسات‌ شما احترام‌ مي‌گذاريم‌... در مقطع‌ كنوني‌ ايرادي‌ وجود ندارد كه‌ نويسندگان‌ در داستان هايشان‌ مفاهيم‌ اسلامي‌ را به‌ صورت‌ مستقيم‌ مطرح‌ كنند. هر آنچه‌ كه‌ به‌ تفهيم‌ و تفاهم‌ در مورد اسلام‌ و پيامبر اسلام‌ در قالب‌ ادبيات‌ منجر شود به‌ گمان‌ من‌ موثر است‌.

ما به‌ عنوان‌ نويسندگان‌ كشور به‌ مردم‌ جهان‌ و كشور نشان‌ مي‌دهيم‌ كه‌ چقدر از اين‌ واقعه‌ متاثر هستيم‌ و از اين‌ اقدامات‌ تبليغاتي‌ كه‌ با فن‌ اغراق‌  كاريكاتوری بيان‌ شده‌ منزجر هستيم‌. تكرار انتشار اين‌ كاريكاتورها امري‌ كلان‌ تر از اين‌ است‌ كه‌ اهل‌ فرهنگ‌ و هنر در آن‌ دخيل‌ باشند و مطمئنا دست هاي‌ ديگري‌ در اين‌ كار دخيل‌ بوده‌ اند. در شعر و ادبيات‌ هم‌ نويسندگان‌ مي‌توانند با بيان‌ مفاهيم‌ تفاهم‌ آميز در آثار خود جهان‌ را به‌ سمتي‌ سوق‌ دهند كه‌ ديگر شاهد تكرار خشونت‌هايي‌ از قبيل‌ چاپ‌ اين‌ كاريكاتورها نباشيم‌.
 
          هم‌ اكنون‌ وضعيت‌ جهاني‌ به‌ گونه‌يي‌ است‌ كه‌ به‌ گمان‌ من‌ فضا آشفته‌ تر از آن‌ است‌ كه‌ ادبيات‌ داستاني‌ بتواند حرف‌ خود را به‌ جايي‌ برساند و در وضعيت‌ فعلي‌ ما بايد مردم‌ ايران‌ را متوجه‌ اين‌ مساله‌ كنيم‌ كه‌ هيچ‌ نويسنده‌يي‌ به‌ خود اجازه‌ اهانت‌ به‌ مقدسات‌ ديگر اديان‌ را نداده‌ است‌ و ما معتقديم‌ كه‌ اگر اين‌ مسائل‌ پيش‌ آمده‌ بايد با مفاهمه‌ حل‌ و فصل‌ شود و ما مسلمانان‌ نمي‌توانيم‌ از خشونت‌ حمايت‌ كنيم‌.

نويسندگان‌ نمي‌توانند به‌ مردم‌ و فرهنگ‌هاي‌ ديگر توهين‌ كنند و يا به‌ آنها بگويند كه‌ چه‌ كاري‌ بكنند و يا نكنند. ما فقط‌ مي‌توانيم‌ در چارچوب‌ مرزهاي‌ خود با مردممان‌ سخن‌ بگوييم‌.
        بطور كلي‌ اگر نويسندگان‌ و شاعران‌ ايراني‌ در گردهمايي‌ خود از ارزش‌هاي‌ انساني‌ سخن‌ بگويند و عدم‌ خشونت‌ را ترويج‌ كنند بيشترين‌ تاثير را روي‌ ديگران‌ خواهند گذاشت‌.

همه‌ نويسندگان‌ بايد در حركتي‌ مشترك‌ از ارزش هايي‌ مانند احترام‌ به‌ ديگر اديان‌ و عدم‌ خشونت‌ سخن‌ بگويند.

 

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی

سايت های ديگر

 

متن سخنان آقای

محمود دولت آبادی