خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

در قلمروی فرهنگ

مقالات

شعرها

زندگینامه

آلبوم

نوشتن به خط پرسیک

متن هائی به خط پرسیک

 

 

 

 

 

 

 

   جمعه گردی ها

   يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

آرشيو جمعه گردی ها                      متن راديوئی اين مطلب در راديو کلام سوئد (دقيقه 33)

-----------------------------------------------------------------------------------

جمعه 25 آذر 1384 ـ 16 دسامبر 2005  ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

امام زمان در سازمان ملل

 

        حتما ويديوی سخنان آقای احمدی نژاد را که در «محضر!» آيت الله عاملی بيان شده ديده ايد. او، در توضيح سفر خود به نيويورک و سخنرانی اش در سازمان ملل، می گويد که وقتی در پشت تريبون قرار گرفته و سخنانش را با «بسم ...» شروع کرده است يکباره نوری او را در حفاظ خود گرفته و حضار را هم مسحور او ساخته است بطوريکه «سران دول» بدون مژه زدن به مدت بيست دقيقه محو سخنان او بوده اند.       

          ديدم که عده ای احمدی نژاد را به گزافه گوئی يا عوام فريبی متهم کرده اند. من اما اينگونه فکر نمی کنم و معتقدم که او براستی از مسير اين احوالات گذشته است ـ احوالاتی که نه تنها استثنائی نيست بلکه در فرهنگ اسلامی ـ عرفانی ما قاعده ی اصلی است؛ با اين توجه که برخی از ما مستفرنگان خوش خيال تصور می کرديم که با انقلاب مشروطه تاريخ فرهنگ ايران در مسير تازه ای افتاده  و عقل و منطق بر خرافه و خيال و گمان و ماليخوليا سلطه يافته است.

          همين امروز هم شما کدام راديو و تلويزيون را باز می کنيد و کدام نشريه را ورق می زنيد که در آن، با فرار به زير عنوان دهان پر کن «فرهنگ عظيم عرفانی»، مشغول اشاعه اينگونه باورها نباشند؟ می دانم که اتهام من اينجا مخلوط کردن مسائل است و اينکه، از يکسو، «عرفان راستين» را با «صوفیگری درويشان» يکی کرده ام و، از سوی ديگر، «يزدانشناخت واقعی» را با «زهد فروشی ريائی» همسان دانسته ام. راستش اينکه من به هر دوی اين اتهام ها اقرار می کنم و خدمتتان می گويم که براستی بين اينها که گفتم تميزی قائل نيستم و تا زمانی که علم به من ثابت نکرده باشد که در «ماوراء» (با هر اسمی که برويش بگذارند، از «عالم غيب» گرفته تا «گستره ی شهود») خبری هست و نيروهائی وجود دارند که می توانند بر خلاف قوانين فيزيک و شيمی عمل کنند، من از اين موضع خارج نمی شوم.

          اما حرف من اينجا اين ها نيست. يعنی، اصلا مهم نيست که من چه فکر می کنم، بلکه مهم آن است که زيستن بر متن فرهنگ عرفانی ـ اسلامی ما، که سيصد سال پيش هر دو در قيف تشيع اثنی عشری سر ريز کردند و مسجد و خانقاه بهم آلوده شدند، نتيجه ای جز آنچه که در سخنان آقای احمدی نژاد به منصه ظهور رسيده است نخواهد داشت. مشروطيت نتوانست آدم هائی مثل نيما يوشيج (در «مرقد آقا») و هدايت (در اغلب کارهايش) و يا رضاشاه (در جرأت اينکه حرمی را به توپ ببندد) تکثيرکند و سياهی خرافه های قاجاری از مرز مشروطيت گذشت و به روزگار ما که رسيد از چاه جمکران سر بيرون کشيد.

      انصافاً از شما می پرسم که فرق سخن احمدی نژاد با سخن محمد رضا شاه، آنجا که می گفت حضرت عباس او را از سقوط به دره امامزاده داوود نجات داده است، در چيست؟ چرا خانم فرح پهلوی حق دارد، برای نجات سلطنت، به حرم امام حسين دخيل ببندد و احمدی نژاد نتواند يقين کند که نور امام زمان او را، آن هم در جمع آن «معاندان»، احاطه و حفظ کرده است؟

      هنوز روزگار چندانی از ظهور آدمی به نام «هخا» نگذشته است. تفاوت بنيان نظری سخن او با سخن احمدی نژاد در چيست؟ من، در همان روزهای اوج کار آقای هخا، در برنامه ای که با شکوه ميرزادگی در تلويزيون «ياران» داشتيم اين نکته را عنوان کردم که چه کسی می تواند در همين رسانه های خارج کشوری سنگ اول را به آقای هخا بزند؟ شما کافی است تا چند ساعتی را پای اين تلويزيون ها بنشينيد تا ببينيد که ما چگونه مجدانه به اشاعه ی خرافات و باور های ماليخوليائی مشغوليم. در يک رسانه دراويش مدرن مشغول بافتن رطب و يابس اند، در يکی ديگر کشيش های ايرانی دست هم را گرفته اند و مشغول دعای شفا برای تماشاگران دردمند اند، در يکی يک هندی «شماره شناس» با شنيدن شماره خانه ی شما آينده تان را پيشگوئی می کند، در يکی مشغول خواندن «تذکره الاولياء» اند و مثلا شرح حال شيخ بسطام را می خوانند که شيرها نگاهبانان خانه اش هستند؛ در يکی ديگر شيادی کت شلواری مشغول انرژی درمانی است، آن يکی «کاروان عاشقان» براه انداخته و عاشقان را دسته جمعی به زيارت «حضرت مولانا» ی قونيه می برد، و در آن ديگری بچه رقاصی بمناسبت محرم سياه پوشيده و قيافه غم زده گرفته و از «شب های عزيز عزادرای خامس آل عبا» طلب بخشش و کرامت می کند. آن طرف تر مدعيان نظامی ی حکومت اسلامی، در پادگان اشرفيه ی عراق، اسلحه ها را تحويل آمريکائيان داده اند و خود سرگرم سينه زنی هستند، آن هم با «کوريوگرافی» دقيق، با ريتم و نظمی در خور واحدی نظامی؛ و چه سوزناک می خواند آن مجاهد مداحی که، پشت ميکروفن، اين ارکستر غوطه ور در ماليخوليا را نظم می بخشد. آنگاه، عزاداری لحظاتی متوقف می شود تا «رهبر انقلاب برون مرز» با همسر رئيس جمهورش به زيارت حرم امام حسين بروند و در آنجا، با نوعی ظاهراً «نوآوری متهورانه» آقا ساکت بايستد و خانم زيارتنامه بخواند که: «السلام و ....»

         خانم ها، آقايان، آقای هخا که هيچ، چه کسی می خواهد سنگ اول را به آقای احمدی نژاد بزند؟ آنها که در بورلی هيلز سفره ی حضرت عباس پهن کرده اند؟ آنها که برای قبولی پسرشان در دانشگاه برکلی نذر امام رضا کرده اند؟ آنان که در سر سفره عقد دخترشان تلفن را به منزل آقا در مشهد وصل کرده اند تا خطبه عقد را ايشان بخوانند و ازدواج را متبرک و هفت قفله کنند؟ آنان که جلوی دوربين تلويزيون ها چشم بر هم می گذارند و در خلسه های عافانه فرو می روند؟ آنها که، بعنوان هنرمند، «سر به جيب مراقبه فرو می برند» و در عالم خيال طيران الارض می کنند؟ می خواهم بگويم که هر کس به سخنان و باورهای احمدی نژاد لبخند تمسخر زده است بايد پيش وجدانش شرمنده باشد اگر همانگونه می بيند که رئيس جمهور حکومت اسلامی می بيند.

           اتفاقا بايد پذيرفت که رژيم ها برای اصرار خود در اشاعه خرافات لااقل توجيهی خردپذير دارند. می گويند اگر اين اعتقادات نبود چه کسی حاضر می شد کليد پلاستيکی بهشت را به گردن بياندازد و از روی مزرعه مين رد شود؟ اگر اين يقين به عالم غيب و شهادت نبود کدام عاقلی به دور سينه اش بمب می بست و خودش را وسط جمعيت منفجر می کرد؟ احمدی نژاد رئيس دستگاه اجرائی يک جنين نگاهی است. اما من و شما چرا احمدی نژاد را مسخره کنيم اگر، حتی با ترديد و از روی احتياط، هوای عالم غيب را هم داريم، ذکری زمزمه می کنيم، نذری بپا می داريم، و دعائی برای حفظ عزيزان می خوانيم و در محرم و صفر لب به مشروب نمی زنيم؟

          می دانم، تا مرگ و بيماری های لاعلاج در جهان وجود دارد، تا فقر و ناتوانی وجود دارد، تا دکتر و درمان يافت نمی شود، تا سر گرسنه ای بر زمين است، تا عده ای زالو دوام خويش را در تحميق و گسترش خرافه می بينند، توده های مردم چاره ای جز باور داشتن به عالم غيب و کوشش برای جلب رضايت و حمايت «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت» ندارند. در چنين عالمی امام زمان از يکسو در ته چاه جمکران نامه نويس دم پستخانه است و از سوی ديگر، بايد شتابان تا نيويورک برود تا رئيس جمهور ما را در هاله ای از نور محافظت نموده و سخنانش را حالی يک مشت رئيس دولت «زبان نفهم» کند.

          فردا اگر خواستيد به يک مومن ديگر بخنديد کمی خود را در آينه تماشا کنيد و به عمق باورهاتان بيانديشيد تا خنده بر لبانتان خشک شود. چرا که احمدی نژاد نيمه پنهان وجود اغلب ماست که از سايه به آفتاب در آمده تا ما را به ما معرفی کند.

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی

سايت های ديگر