خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

در قلمروی فرهنگ

مقالات

شعرها

زندگینامه

آلبوم

نوشتن به خط پرسیک

متن هائی به خط پرسیک

 

 

 

 

 

 

 

   جمعه گردی ها

   يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

آرشيو جمعه گردی ها

-----------------------------------------------------------------------------------

جمعه 13 آبان 1384 ـ 4 نوامبر 2005  ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

دیوانه و سنگ و چاه

 

          سنگی که در آب می اندازید دوایر متحدالمرکزی را ایجاد می کند؛ به معنای اینکه جهان ما جهان علت و معلولی است؛ یعنی، هر حرکتی نتایجی دارد. این نتایج گاه اصلی و هدفمندند و گاه جنبی و اتفاقی. و منظور از نتایج اتفاقی هم این نیست که قانون و ضابطه ای بر آنان حکومت نمی کند، نه، همه چیز قانونمند و تخطی ناپذیر است؛ تنها این ذهن ما است که چون نمی تواند همه نتایج را پیش بینی کند، آنچه را از حوزه ی پیش بینی او خارج است «اتفاقی» می خواند.

          تاریخ بشر تاریخ گردآوری تجربه ها و کشف قانونمندی ها هستی است. ما از آنچه گذشته برای آینده درس می گیریم و از فهرست نتایج اتفاقی اعمال خود می کاهیم. این دانش گردآمده و اندوخته در عملیات بعدی به ما کمک می کند که اعمال و حرکاتمان را با وسعت اشراف و قدرت پیش بینی هرچه بیشتر «برنامه ریزی کنیم».

          جهان متمدن از این انباشتگی تجربه و دانش و از راه مدون کردن و شناخت حوزه ی «نتایج اصلی و جنبی» است که به مفهوم علمی «برنامه ریزی» رسیده است. در هر کاری که می کنیم، کنترل و اداره نتایج کار بستگی به میزان آگاهی و برنامه ریزی ما دارد.

          ما ایرانیان ضرب المثلی داریم و می گوئیم «یک دیوانه سنگی را در چاه می اندازد که ده نفر عاقل نمی توانند آن را بیرون آورند.» در اینجا مفهوم «دیوانگی» چیزی نیست جز نداشتن آگاهی نسبت به، اگر نه همه که، اغلب نتایج کاری که می کنیم. در اینجا دیوانگی با برنامه ریزی نکردن و سود و زیان کار را تا حد ممکن نسنجیدن یکی گرفته می شود. پس، در این تعبیر، ما نیز مجازیم کسانی را که دست به کارهای نسنجیده و بی برنامه می زنند مردمی «دیوانه» بدانیم و اینگونه است که وقتی از این منظر به آنچه در کشورمان می گذرد نگاه می کنیم می بینیم که میزان جنون در هیئت حاکمه کشور بسیار بالا و هراس انگیز است. و این، بهیچ روی، سخنی سیاسی نیست.

          از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ما دورانی از انباشت تجربه و آگاهی و، در نتیجه، رسیدن به توانائی برنامه ریزی کردن را گذراندیم. از دیگران مدد گرفتیم، به تجربه های ملل دیگر نگاه کردیم، در دانشگاه های آنان به تحصیل نشستیم و کوشیدیم بیاموزیم که وقتی در جریان خارج کردن کشورمان از مدار عقب ماندگی، به انجام عملیات گوناگون فرهنگی و عمرانی گریزناپذیر دست می زنیم چگونه مراقبت کنیم که عملیات ما نتایج زیانبار و بخصوص نتایج جنبی زیانبار نداشته باشد. و وقتی هم سازمانی با نام سازمان برنامه را براه انداختیم در واقع خواستیم دستگاه فکر کننده و ناظری را بوجود آوریم که قبل از دست زدن به هر عمل عمرانی جوانب کار را بسنجد و پیشرفت کار را زیر نظر داشته باشد.

         من و شکوه میرزادگی دو ماه است درگیر امری شده ایم که هرچه در آن می کاویم بیشتر ملتفت می شویم که داستان دیوان و سنگ و چاه درست در مورد این ماجرا صادق است. دولت آقای رفسنجانی 14 سال پیش تصمیم می گیرد که بر روی چندین و چند رودخانه ایران سد احداث کند و با منظم ساختن امر توزیع آب ـ این ماده کمیاب در فلات خشک ایران ـ به رشد کشاورزی کمک کند. برای این کار در «وزارت نیرو» مشغول مطالعه و طراحی می شوند و طرح هائی را برای تصویب به سازمان برنامه می فرستند. طرح ها تصویب می شوند و وزارت نیرو مقاطعه کار و مناقصه چی های مختلف را بکار می گیرد و نهضت سد سازی سراسری آغاز می شود. در قیل و قال و بدبختی های پس از جنگ کسی نگران «نتایج جنبی» این عملیات عمرانی نیست. نتایج اصلی را هم هیئت حاکمه به ضرب و زور ارقام و آماری که معلوم نیست از کجا می آيند تعیین می کند: سد را می زیم، از به هرز رفتن آب های نازنین جلوگیری می کنیم، و آب را مایه آبادانی کرده و زمین های بیشتری را آماده کشاورزی کرده و کشور را از این لحاظ خودکفا می کنیم.

          سدهای گوناگون زده می شود، هر کدام با چند نتیجه اصلی و عینی و هزار و یک نتیجه فرعی و پیش بینی نشده. تا اینکه دو سال پیش دولت تصمیم می گیرد از جاذبه های توریستی کشور برای کسب درآمد بیشتر استفاده کند. مسئله به ثبت رساندن آثار تاریخی و فرهنگی ایران در سازمان یونسکو مطرح می شود و چند اثر هم به ثبت می رسند و ثبت پاسارگاد، آرامگاه کورش کبیر، هم در برنامه قرار می گیرد. اما به ثبت رساندن آثار لوازم و نتایجی هم دارد که در این مورد ـ مثل بقیه موارد ـ هیئت حاکمه ایران فکرش را نکرده است. ما در صفحات قلمرو فرهنگ در مورد چگونگی انتخاب و ثبت آثار بوسیله سازمان یونسکو مطالبی داشته ایم. دكتر شهريار عدل، رييس منتخب كميته علمي تدوين تاريخ تمدن هاي آسياي ميانه ی

يونسكو، که در امر سامان دهي پرونده ثبت پاسارگاد مشاور سازمان ميراث فرهنگي بوده است، در این مورد می گوید: «هر اثر وقتي كه در فهرست جهاني به ثبت برسد، وجهه و جايگاه جهاني پيدا مي كند. به همين دليل كشوري كه آن شاخص فرهنگي جهاني را در خود جاي داده بايد طبق طرح مديريتي كه در پرونده ثبتي ارايه داده از آن اثر و مجموعه طبيعي _ فرهنگي حفاظت هاي ويژه اي را به عمل آورد. همچنين با توجه به جهاني بودن اثر، كشور دارنده اثر بايد مرتب عملكرد خود را به يونسكو ارايه كند تا يونسكو از پيشرفت عمليات در آن اثر جهاني مطلع شود تا در صورت بروز هر مشكلي از كارشناسان خود براي تهيه گزارش استفاده كند و به كشور عضو ، طرح هاي حفاظتي را پيشنهاد كند. همچنين اگر كشوري در نگهداري آثار جهاني خود كوتاهي كند آن اثر در صورت ادامه بي توجهي از فهرست جهاني خارج و در فهرست ميراث در خطر جهاني جاي خواهد گرفت.»

          چیزی از مطرح شدن ثبت پاسارگاد نگذشته است که مسئولان سازمان میراث فرهنگی ملتفت می شوند که، ای داد و بیداد، وزارت نیرو چهارده سال است که دارد درست در وسط مهمترین محوطه های تاریخی ایران سدی می زند و از آب های رودخانه ای به نام «پلوار» دریاچه ای بوجود می آورد که کیلومترها از زمین هائی را که تاریخ ما را در خود دارند در خود غوطه ور می سازد. بیشتر که توجه می کنند می بینند که حتی احتمال زیادی هست، که به علت نوع خاک، آب دریاچه خود را از زیرزمین به محوطه آرامگاه هم برساند و آن را در معرض تخریب قرار دهد. هرچه بیشتر نگاه می کنی ابعاد فاجعه را بیشتر و گسترده تر می بینی. حتی می گویند رطوبتی که این دریاچه ایجاد می کند موجب رشد گیاهان مضر در میان سنگ های پاسارگاد و تخت جمشید شده و از آنجا که این سنگ ها اغلب آهکی هستند آنها را در معرض نابودی قرار می دهد.

          اما آيا قضیه به همین اکتفا می کند؟ می بینم که نه. کافی است از خودمان بپرسیم که این رودخانه «پلوار» که بر روی آن سد زده اند و قرار است آبش را ذخیره کنند، در این سه چهار هزار ساله که در بسترش می غلطیده و ما از آن خبر داریم به کجا می رفته و رفتنش چه نتایجی داشته و حالا که راهش را سد می کنیم چه خواهد شد؟

اگر این پرسش در ذهن شما هم منطقی می نماید من برای آن پاسخی یافته ام. این هفته نامه ای داشتم از هموطن جوانی در شیراز که مقاله ای از روزنامه «عصر نی ریز»، به قلم دکتر حسنعلی پیشاهنگ، را برایم فرستاده بود. دکتر پیشاهنگ اول صحنه را شرح می هد:

رودخانه ی کوچک «پلوار» در دره ای به نام «سیوند» ( یا «تنگه بلاغی») جریان دارد... سیلاب رود «پلوار» در انتهای مسیر خود به رود «كُر» پیوسته و از آن جا به دریاچه «نی‌ریز» می ریزد... دریاچه «نی ريز» در ضلع جنوبی شهر باستانی «نی ريز» واقع است و از اتصال دو دریاچه ی کوچک تر به نام ها «طشك» و «بختگان» تشكیل شده است. پیوستگی میان این دو دریاچه در زمان های خشكسالی از میان می‌رود. آب هر دو دریاچه شور می‌باشد و میزان شوری بختگان بیشتر از دیگری است. آب دریاچه نی‌ریز، بعلت شوری، مصرف كشاورزی ندارد اما بخار آب برخاسته از آن باعث افزایش رطوبت هوا می‌شود و، بعلت بلند بودن ارتفاع كوه‌های پیرامون نی‌ریز، رطوبت حاصله در هوای همان منطقه باقی مانده و باعث ثمردهی درختان انجیر، بادام، و زیتون در كوه‌ها می‌شود (كه می‌توان به نوعی آن را آبیاری مصنوعی كوه‌ها نامید). دریاچه نی‌ریز، زیستگاه زمستانه پرندگانی است كه از روسیه و صحرای سیبری به ایران مهاجرت می‌كنند (مانند فلامینكو، درنا، كبوتر دریایی، آبچلیك، مرغابی، غاز و ...) كه همگی در حفظ اكوسیستم (بوم ساختار) و محیط زیست نقش بسیار ارزنده‌ای دارند.

و بعد تغییری را که سد سیوند ایجاد خواهد کرد چنین شرح می دهد:

پس از آبگیری سد سیوند، ديگر سیلاب رودخانه «پلوار» به رود «کر» نرسیده و، در نتیجه، به دریاچه نیریز نخواهد ریخت. به دنبال این رویداد، پیوستگی میان دو دریاچه طشك و بختگان برای همیشه از یبن خواهد رفت و نتیجه آن خشك شدن دریاچه بختگان خواهد بود. اندكی پس از آن دریاچه طشك هم به خاموشی فرو خواهد رفت... و آن گاه است كه فاجعه ای زیست محیطی برای نی‌ریز رخ خواهد داد. چاه‌ های پیرامون دریاچه، نخست شور (همانگونه كه برخی از آن‌ها هم اكنون شده‌اند) و پس از آن تلخ خواهند شد (یعنی زه دریاچه را خواهند كشید). بدین ترتیب آب موجود نه تنها دیگر كوچكترین سودی برای كشاورزی نخواهد داشت بلكه در آینده باعث ناباروری زمین‌های كشاورزی هم خواهد شد كه گاهی برای بازیافت آن‌ها چندین ده سال لازم است. از سوی دیگر، با خشكی دریاچه، دیگر بخار آبی از دریاچه برنخواهد خواست و در نتیجه محصولات كوهی نی‌ریز (به ویژه انجیر و بادام) به شدت كاهش خواهد یافت... روی دیگر فاجعه‌، زمین‌های شوره‌زار كف دریاچه خواهد بود كه با وزش هر نسیمی، نمك‌های آن همچون پرده‌ای بر روی زمین‌های كشاورزی كشیده خواهند شد و حتی اگر آبی از چشمه‌سارها برای زمین‌ها باقی مانده باشد دیگر زمین‌های شوره‌زار استعداد چندانی برای شكوفایی نخواهند داشت. گذشته از این، نمك‌های بادآورده برای تندرستی انسان‌های ساكن در شهرستان و جانوران اهلی و وحشی هم زیان‌آور خواهد بود و بیماری‌های پوستی، ریوی و چشمی افزایش خواهند یافت. با خشك شدن دریاچه نی‌ریز، پرندگان مهاجر و كوچ كننده هم دیگر به سوی نی‌ریز نیامده، در نتیجه اكوسیستم بهم خورده و كویر، بعنوان مهمان ناخوانده، به معنای حقیقی آن واقعیت تلخ منطقه خواهد شد...

          و می بینیم که، علیرغم این همه پیش بینی و اخطار، همان دیوانه ای که سنگ را در چاه انداخته اخیراً اعلام کرده است که قصد دارد آبگیری سد سیوند را در «روز» مبارک سالگرد بازگشت آقای خمینی به ایران (12 بهمن) شروع کند. و آیا هنوز هم کسانی هستند که فکر می کنند موضوع اعتراض به آبگیری سد سیوند یک موضوع سیاسی است؟

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی

سايت های ديگر