خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

در قلمروی فرهنگ

مقالات

شعرها

زندگینامه

آلبوم

نوشتن به خط پرسیک

متن هائی به خط پرسیک

 

 

 

 

 

 

 

   جمعه گردی ها

   يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

آرشيو جمعه گردی ها

-----------------------------------------------------------------------------------

جمعه 24 تير ماه 1384  ـ 15 جولای 2005 ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

انسان! ای نام تو بهترين سرآغاز!

مقدمه ای برای شروع يک کار

          برای کسی که به مفهوم «انسان محوری» توجه کرده و اعتقاد داشته باشد که حتی خدای يکتا يا چندگانه ی فرهنگ های مختلف نيز، جز بمدد وجود انسان و شهادت او بر وجودشان، اموری مجرد و نامفهوم هستند، مسلماً ذکر نام «انسان» بهترين سرآغاز است. اين نکته را حتی مسلمانان اهل حديث هم پذيرفته اند که خدايشان می گويد : «من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم که شناخته شوم. از اين رو انسان را خلق کردم که به وجود من گواهی دهد!» و عرفان واقعی ايرانی نيز نه آن شيخ پشمينه پوش عبوس و نه آن پير مريدباز و، بقول حافظ، «سر حقه باز کن»، که رندی بوده است کاشف اينکه، در بيان منصور حلاج، خدا در زير جبه ی اوست و فرياد بر آورده است که «انالحق» يعنی که حق/خدا منم! او می خواسته بگويد که اگر انسان نباشد که به وجود هستی و عظمت بيکرانه ی آن گواهی دهد و آنگاه (طبق قانون علت و معلولی که ساختمان توده ی خاکستری مغزش را با ضروريات آن ساخته اند) بخواهد از معلول به علت رسد و مفهوم آفريننده و پروردگار را بسازد يا کشف کند، هستی چيزی جز مجموعه ای درهم و خاکستری، بی معنا و پوچ، نمی بود. انسان از دل اين مجموعه سر بر می کشد، هستی را نگاه می کند، آن را از هم می گسلد، به پاره هايش نام می دهد، حرکاتش را در مجموعه «افعال» توضيح می هد، صفات و قيود را بر می سازد، قوانين گردش ظاهری و جوهری افلاک را کشف می کند، و بمدد اين همه، بقول خواجه ی شيراز، حيوان وجودش ـ با نوشيدن اين می رهاننده ـ انسان می شود.

          می خواهم بگويم که مذهب و مرام گرداننده ی صفحات «در قلمرو فرهنگ» ـ که من باشم ـ ايمان به توانائی و اصالت انسان و احترام به کرامت خدشه ناپذير اوست. برای صاحب اين قلم، در آغازگاهان دهه ی شست عمرش، باوری جز انسانمداری و ضرورت احترام به ارزش ها و حقوق او باقی نمانده است. در نگاه او، هر ايمان فردی و باطنی نيز از همين منظر قابل ديدن و وصف است. و هر خدائی که بخواهد بر زمين ما حکومت کند بايد که برای سعادت و رفاه اين «اشرف مخلوقات» قانون بياورد و شريعت تدوين کند. از نظر من تنها از دل همين باور به «انسانمداری» ست که مفاهيم ديگری همچون آزادی بيان انديشه و عمل، و حق حاکميت مردم از طريق دموکراسی، به دنيا می آيند.

          باری، در عين حال، بخش «در قلمرو فرهنگ» که ـ به دعوت دوست قديم و نديمم آقای تقی مختار ـ از اين پس در نشريه ی «ايرانيان» ظهور می کند در راستای آن اصول جهانشمول روزنامه نگاری گام بر خواهد داشت که سردبير نشريه از نخستين روز انتشارش خود را ملزم به رعايت آن کرده است. پس اين بخش هماهنگ خواهد بود با سياست کلی نشريه که حفظ اصول بی طرفی و ارائه ی مطالب و اخبار بصورتی غير القائی و آب زيرکاهی است. نه بلندگوی تبليغ برای کسی خواهيم بود (بی آنکه حق آب و گل و ارزش کار کسی را بخواهيم ظايع کنيم) و نه سکوئی برای کوبيدن کسانی که با من و ما دارای اختلاف های بنيادين فرهنگی، سياسی و اخلاقی هستند. نه حسنی را عيب و نه عيبی را حسن جلوه خواهيم داد. اما، در همين رهگذر بايد توجه داشت که بهر حال مسئول اين صفحات منم و هيچ کس را چاره ای جز اين نيست که تنها  از منظر ادراکات خويش بر منظره ی روبرو بنگرد و از آن خوشه بر گيرد و پيرامون آن داوری کند. اگر بتوانيد به من نشان دهيد که خدا هم توانسته باشد در يکی از مذاهب خود بصورتی مطلقاً بی طرف به داوری بنشيند آنگاه حجت را بر من نيز تمام کرده ايد. با اين همه حسن انسان بودن آن است که او آميزه ای است از درک و عقل و شعور و احساس و عاطفه، و آن نيروی بزرگی که وجدان نام دارد و اين همه را در تعادلی شگرف به پيری می رساند. پس اينجا هم از همان انسان وجدان مدار مدد می طلبم که راهنمای من باشد.

          اما پذيرفتن مسئوليت در محدوده ی يک کار به معنای آن نيست که، بقول حکما، عقل فضولی را بکار نبری و از چند و چون کار همسايگانت با خبر نباشی. من نه حلم آن را دارم که با حزب اللهی و مشاطه گران حکومت آخوندی بنشينم و نه تحمل آن را که ببينم نشريه ای که در آن قلم می زنم از پاکراه بی طرفی روزنامه نويسی منحرف شده باشد. پس حق اعتراضم را برای خويش محفوظ می دارم، هرچند که در اين 37 ساله ای که با تقی مختار دوستی داشته ام کمتر ديده ام (و شايد هرگز نديده ام) که او بخود و يارانش عامداً چنين جفائی کرده باشد. او را دوست داشته ام چرا که همواره ـ و البته هر زمان بقدر فهم گسترش يابنده ی انسانی اش ـ خواسته و کوشيده که به آن اصول که برشمردم وفادار باشد.

          پس از شما دعوت می کنم که خواننده ی اين صفحات باشيد، مطالبش را نقد کنيد، و در بارورتر شدن و غنی تر گشتن محتوايش سهيم شويد. باشد که بتوانيم بمدد سفينه ی اين صفحات چيزی درخور روزگار سخت اما سازنده ی غربتمان را برای نسل های آينده به يادگار بفرستيم.

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی

سايت های ديگر