از مجموعهء «کليد آذرخش»

ترانهء چهار پر

 

1

هياهو

ـ بسان گردباد بعد از ظهر ـ

 از بيابان تف زده می گذرد

و سيل خاشاک را به کوچهء ما می آورد؛

راديوها ـ همه ـ سرود می خوانند و

تنها پنجرهء توست که بر شعار و تفأل بسته ست؛

من از سال هياهو به سرود انزوای تو می رسم

و لباس ابتذال از تنم فرو می ريزد.

 

2

هر که از ابر سراغ کوه را بگيرد

راهی ِ دريا خواهد شد

هر که از گل نشانی ِ باغبان را

به دوستی با قيچی متهم است

و هر که خاشاک را وسيلهء پيغام کند

به شفافيت لالی خواهد رسيد.

 

3

شعلهء کبريتت رنگ خيال من است

و من شکفته نمی شوم

تا تو چراغ را

به دست خويش

بر سکوت ايوان نياويزی؛

چرا که شب

از کوچه های کم سو

تلو تلو خوران می گذرد

و به مهربانی ِ لبخند پاسبان ها دل می بندد.

 

4

کوه مذاب است

اينکه از رودهای تو می گذرد.

                                                                                1368

فهرست کتاب

 

از ميان شعرهای

اسماعيل نوری علا

خانه:

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

پويشگران