احمد رضا احمدی را وقتی خيلی کوچک بودم از لابه لای نامه های فروغ شناختم  از همان روز ها دوستش می داشتم بعدها که باشعرش آشنا شدم دليل اش را فهميدم .اين روزها احمدرضا احمدي از بيماري قلب رنج مي برد. او از شاعراني است كه رويكردي خاص را به شعر ايران عرضه كردند. از اين جهت شعر احمدي در ميان منتقدان و اهل شعر مطرح و در باره آن بحثها و حرفهاي زيادي زده شد. موج نو نامي است كه براي شعر او انتخاب كرده اند و اين نام حاصل ويژگيهاي خاصي در شعر است كه برخي منتقدان به آن به ديده ترديد و گاه نفي نگريسته اند و بسياري نيز بر آن به عنوان نحله اي خاص در شعر مهر تاييد زده اند. آنچه مي خوانيد طرح موضوعاتي چند با احمدرضا احمدي است. با او درباره شعر، جريانات شعر، و زندگي شاعر سخن گفته ايم. اين گفت وگو امروز در روزنامه همشهری منتشر شده  است.
 

 

 

 

-درباره شعر موج نو بگويد

بسياري ازشاعران معتقدند كه موج نو وزن و قافيه ندارد، ولي به نظر من" موج نو" نوع خاصي  از نگاه كردن به جهان است كه با نگاه شاعران نسل هاي قبل فرق مي كند ."اخوان" فكر مي كرد "نيما" تنها آمد تا وزن قافيه را به هم بريزد .اما در واقع "نيما" به ما نوع ديگر نگاه كردن را آموخت، وتفاوت موج نو هم درهمين نگاه است. در واقع "موج نو گستتن كامل از ادبيات كلاسيك و شعر نيمايي را درپي داشت. دغدغه شاعر موج نو ديگر مسايل اجتماعي وسياسي نيست، بلكه بيشتر در شعرش سعي دارد از مسايل شخصي خودش بگويد.

مولفه هاي موج نوچيست وچرا با اينکه بيش از سه دهه از عمر اين جريان مي گذرد ،مولفه هاي آن هنوز براي مخاطبان روشن نشده است .

 مشخصه هاي شعر موج نو به صورت مري در كتابي كه" اسماعيل نوري علا " نوشت مطرح شد .همچنين دكتر"رضا براهني" در مقالاتشان به مولفه هاي شعر موج نو توجه داشتند و به صورت غير مريي مي توان به شعر شاعران كه پس از من  شعر گفتند ودانسته و نادانسته ازاين جريان تاثيرپذيرفتند اشاره کرد. البته ما ايراني ها ملت تنبلي هستيم وهنوز پس از 7 قرن نتوانسته ايم ، تحقيقات درستي  درباره شعرحافظ  انجام بدهيم و ويژگي هاي شعراو را بررسي كنيم وبه نكات درخورد تاملي دست  يابيم .

- نظرتان درباره موضع گيري" اسماعيل نوري علا" درباره موج نو و موضوعي كه مطرح كردند كه شعر شما ساختمند نيست و شعر شما به سمت پريشان گويي مي رود چيست؟

- اولين بار" اسماعيل نوري علا" اين موضوع را در خانه "سيروس طاهباز" مطرح كردند كه شعر احمد رضا احمدي بافت ندارد و سيروس "طاهباز" نيز به شوخي در پاسخ اوگفتند كه شعر او بافت دارد، تافت ندارد. اين مصاحبه در روزنامه ادبي" بازار"  به سردبير" محمد تقي صالح پور" منتشر شد. ولي پاسخ سوال شما اين است اگر اين شعر ساختار و بافت نداشت آيا مي توانست تا به امروز دوام بياورد وتاثير روي 2و 3 نسل بعد از خويش بگذارد.

 آياموج نو حركت ها  انحرافي  نيزبه همراه داشت يا نه!

دركنارهمه جريان هاي اصلي، حركت هاي كوچكي انحرافي نيز بوجودمي آيند و اگر صريح وروشن بخواهم، بگويم نمونه بارز اين حركت را "پرويز اسلامي پور" كه حرف هاي عجيب وغربي مي زد به وجود آورد. ولي  از اين ميان "يدالله رويايي"  بادانش وبينشي كه داشت توانست به جريان شعري خودش تداوم ببخشد. به نظر من اگر كسي تنها يك كتاب بنويسد ويك فيلم بسازد و برود تكليف اش به خودي خود ،روشن است واين اتفاق براي اسلامي پور افتاد.

جريان هاي شعري" زبان گرا"، "كانكريت"  و" موج ناب" چقدر تحت تاثير  موج نو بودند.

من به عنوان يك شاعر فكر نمي كنم كه مكتب جديدي به وجود آورده باشم و هيچ وقت دغدغه مكتب سازي نداشته و ندارم. يك نوشته  ياشعر است  و يا نمي توانيم آن رادرقالب خاصي قرار بدهيم، مثلا درابتداي قرن 20 اتفاقات عجيب و غريبي درعرصه موسيقي افتاد ،  مثلا سر صحنه كساني بودندكه صداي اتو برقي درمي آوردند اما ازاين ميان" شوئنبرگ" ماند وافراد ديگري كه فقط ادا وادوار درمي آورنند، ديگر نامي از آن ها به ميان نمي آيد. اين جريان هايي هم كه شما نام مي بريد شايد تنها يك صاحب داشته باشند.

 

                                               

 

 

 

- شما درهنگام سرودن شعر چقدر به مخاطبانتان فكر مي كنيد

 

 هنگام سرودن شعر به هيچ وجه به مخاطبانم فكر نمي كنم، ولي زماني كه براي كودكان مي نويسم ، بارها آن را بازنويسي وبررسي مي کنم  و سعي دارم درداستان هايي که مي نويسم ، غم و اندوه و دنياي پر تشويش ام  را به ذهن بچه ها تزريق نكنم.

مولفه اندوه در شعر شما چه جايگاهي دارد وچرا نگاه شاعر ايراني بيشتر معطوف  به فراق وجدايي است.

در دوره جواني زماني كه شعرمي سرودم كساني بودند  که مرا مواخذه مي كردندکه چرا در شعرهاي تو  غم واندوه جايگاهي ندارد   اما به تازگي در يافته ام كه کلمه "دل" که درتصنيف هاي فارسي بسيار به کار برده مي شود، درشعرهايي كه اين اواخر سروده ام  به چشم مي خورد. واين ناشي ازپيري بيماري واندوه من است. چندي پيش نيز، در روزنامه مطلبي منتشر شد كه در آن" پوران فرحزاد" نوشته بود چرا جوان شيك پوش ديروز ، شعرهاي امروزش پر از غصه وماتم است. دردوره جواني با بسياري ازمشكلاتي كه امروز با آن روبروهستم ويا آن راپشت سر گذاشتم روبرو نبودم و  افرادخانواده ام  و دوستانم نيز زنده بودند ،چرا که از نسل شاعراني كه من به آن تعلق دارم تنها من مانده ام. خوب اگر به واقعيت نزديك شويم درمي يابيم كه پرداختن به اندوه آن هم ،درشاعري به سن و سال من امري عادي است من در شعرم هيچگاه دروغ نگفتم، مثلا در دوره جواني عاشق دختري بودم كه چشم هايي آبي داشت وبرايش شعر گفته بودم ،از فردا تمام شاعراني كه پيرو  شعر من بودند معشوق شان چشم هايشان آبي شد!

چه شد كه براي بچه ها نوشتيد؟

دردوره اي كه كانون پرورش فكري كودكان راه اندازي شد به همه نويسندگان  و شاعران پيشنهاد شد كه كاركودك بنويسد كه من و"غلامحسين ساعدي"  نيز شروع به نوشتن کرديم و اولين كتابي که براي كودكان نوشتم  نامش" من حرفي دارم كه فقط شما بچه ها باور مي كنيد"،بود که توسط كانون منتشر شد .پس از آن نيز چند كتاب ديگر براي كودكان نوشتم ودو داستان جديد براي كودكان نوشتم كه قرار است آن ها را نيز انتشارات كانون و پرورش کودکان منتشركند.در دوره اي  نوشتن براي كودكان بيشتر از نظر مادي برايم مهم بود ، ولي پس از آن که خودم صاحب بچه شدم به شكل جدي نسبت به نوشتن براي بچه ها علاقمند شدم اما از اين  ميان  بسيار خوشحالم كه سراغ نوشتن رمان نرفتم.

- چرا شما در هيچ کدام از دوره هاي شاعري تان به شعرهاي ايدوئولوژيک و سياسي بها نداديد.

از همان آغاز معتقد بودم که بايد حد فاصلي بين شعر و مسايلي که در شعر مطرح مي شود و مسايلي که مي توان آن ها در مقاله مطرح کرد باشد، مسايل ايدوئولوژيک و سياسي نيز براي من هم چنين جايگاهي داشته و دارند اگر قرار است من اعتراض خودم را نسبت به فلان مساله اجتماعي يا سياسي بيان کنم بهتر است بروم و يک مقاله بنويسيم و در آن هر چقدر که شعار هم بدهم ايرادي ندارد ، اما اگر اين موضوع را در شعري بيان کنم، حتما چيز مسخره اي از کار درخواهد درآمد. البته هنرمند از مسايل اجتماعي و اتفاقاتي که اطرافش مي افتد به صورت غير مستقيم تاثيرمي پذيرد و اين مسايل حتما ذهن او را درگير خود خواهد کرد و در ذهنش رسوب خواهدکرد و جايي در شعري در تابلو نقاشي در موسيقي خود را نشان خواهند داد که تاثير گذاري اش از به عمد وارد کردن اين مسايل در هنر به مراتب بيشتر و بهتر خواهد بود. البته در مجموعه شعر "من فقط سپيدي اسب را گريستم" كه درسال 1350 منتشر شد رگه هايي ازمسايل سياسي  به چشم مي خورد ولي آن نيز جنبه عاشقانه داشت  ومتاثر ازايدئوولوژي خاصي نبود. يكي از شاعران بزرگ جهان معتقد است كه سرودن شعر عاشقانه و سياسي ازدشوار ترين کارهاي دنيا است .به نظر من اگر کسي  درباره مسايل سياسي بخواهد حرف بزند يا شعار بدهد بهتر است برود در يک مقاله ديدگاه اش را مطرح کند .حتي شاملو که  يکي از چهره هاي مطرح شاعران ايران به شمار ميرود در شعرهاي سياسي اش موفق نيست. اگر نگاه کنيم "چخوف" در داستان" اندوه" غم سورچي را بسيار زيبا بيان کردند و اين موضوع را به صورت الماسي تراش خورده به خواننده هديه مي کند ولي متاسفانه بسياري از شاعران ، يا يک موضوع را آن قدر صيقل مي دهند که به جاي الماس تبديل به زغال مي شود يا بي تفاوت از کنارش مي گذرنند .

- ديدگاه شما درباره وضعيت نقد ادبي  در ايران چيست

نظريه هاي ادبي درايران وارداتي هستند و ربطي به تاريخ و سنت ادبي ما ندارند، مثل اين است که عقايد" فرويد" را بخواهيم روي" اسرار التوحيد "پياده کنيم. متاسفانه زماني که يک نظريه ادبي در غرب مي ميرد تازه به ايران راه پيدا مي کند من به عنوان شاعر وقت خودم تلف نمي کنم و به سراغ اين نظريه هاي وارداتي ،که هيچ مناسبتي با فرهنگ ما ندارند نمي روم.  در 20 سال اخير توانسته در شعر دست به تجربه هاي جديدي بزنم که از اين ميان تنها "يدالله رويايي " در مقاله اي به آن اشاره کرده است ،همچنين شمس لنگرودي به صورت ضمني  به آن اشاره کرده است ولي جايي اين موضوع را درج نکرده است.

از ديدگاه شما يک منتقد بايد چه ويژگي داشته باشد يک منتقد بايد هميشه حقيقت را بگويد و درگير محفل هاي ادبي نبايد باشد." آيدين آغداشلو" نمونه واقعي منتقد است، هر جايي که من در راه مانده ام آغداشلو مرا به جلو هل داده است. آغداشلو اولين بار با نام مستعار "فرامرز خيبري"شعرهاي مرا  در مجله" انديشه و هنر" نقد کرده است البته" شمس لنگرودي" و" معيشت علايي" نيز از بهترين منتقدان حال حاضر هستند که به فکر نقد اثر هستند نه انتقام گرفتن از صاحب اثر.

- وظيفه نقد ادبي چيست؟

من هيچ اعتقادي به نقد ندارم وقتي اثر هنري خلق مي شود ،گويي آتشفشاني بوده که فوران کرده و سرازيز شده و سنگ شده وتمام شده رفته . وقتي من نيز، شعر مي سرايم ديگر همه چيز تمام شده است، کاري يک منتقد مي کند يک فعاليت پسينيني است و هيچ تاثيري نمي تواند در آن اثر داشته باشد. خلق هنري مثل تولد يک کودک است  زماني که متولد شد ديگر نمي توان رنگ چشم او را تغيير  داد  و وظيفه بيشتر منتقدان اين است که هنرمندان را گمراه کند و ناخودآگاه او را تبديل به خود آگاه کنند.

-نظر شما نسبت به بحران مخاطبي که شاعران ما با آن دست و پنجه نرم مي کنند چيست؟

بحران مخاطب  بيشتر  معطوف به شاعراني است که به جاي شعر گفتن تظاهر مي کنند. شاعر واقعي هميشه مخاطب خودش را دارد  البته تغيير دادن عادات مردم بسيار دشوار است متاسفانه در شهرستان ها هنوز تنها "سعدي" و" حافظ" را به عنوان شاعر مي شناسند و حرفي از" نيما" و" اخوان" و "شاملو" به ميان نيست. در دوره اي مطبوعات آن ها بزرگ کردند البته اين اشکال فکر مي کنم بيشتر به شاعران ما باز مي گردد  ، نه به مخاطبان .کتاب خوب هميشه مي تواند جاي خود را در دل مردم باز کند.

- با توجه به اين که شما  که از دهه هاي 40 و 50 شعر مي گوييد  ودر آن دهه ها ژست هاي روشنفکري بسيار مد بود، شما چراژستي براي خود اختيار نکرديد.

ژست هاي روشنفکري نيز از پيامدهاي ادبيات مدرن بود، هنرمندان در آن دهه ها فکر مي کردند با اين ژست ها هنرمند ترمي شونند، مثلا اگر آلبوم عکس هايي که از" منوچهر نيستاني" برجاي مانده است را نگاه کنيم، او را در هيچ کسي بدون سيگار نمي بينيم و سيگار براي شاعران چون او به نوعي ژست محسوب مي شد.البته کساني  هم بودند که ژست هاي ديگري داشتند که از نظر قشر روشنفکر آن روز مطرود  بود و با اين ژست هاي مي خواستند خود را به عنوان  شاعر و روشنفکر به جامعه معرفي مي کنند. اما با اين که  دو يا سه دهه از آن روزها نگذشته  اين افراد فراموش شده اند، کسي که هنرمند نباشد با ژست نمي تواند خود راهنرمند معرفي کند.و اين ژست ها کاري از پيش نمي بردند. من از همان آغاز به خود و خانواده احترام مي گذاشتم  و زندگي ساده وآرامي  انتخاب کردم و جزو هيچ از يک دار و دسته و باندهاي ادبي نشدم. امروزه شاعران هم ژست هاي خاصي خودشان را دارند، دوست نداشته و ندارم که خودم را درگير اين مسايل بکنم.

- به نظر شما در عرصه ادبيات مريد و مرادي بازي مفهومي در بردارد.

 به شکل ظاهريش نه. چرا که ادبيات هنري است که در خلوت خلق مي شود و شاعر ونويسنده  بايددر خلوت خودش کتاب بخواند کندوکاو کند البته کتاب ها هر يک به تنهايي نقش يک استاد را بازي مي کنند.  ولي به شکل ظاهريش آن گونه که مريد و مراد بازي در  عرفان معنا مي يابد در ادبيات نبايد  دنبال چنين مفهومي باشيم.

چرا شاعران در  دوره ما منزوي شده اند، البته خود شما هم از اين امر مستثنا نيستيد.

اگر به تاريخ نگاه کنيم شاعران هميشه منزوي بودند، امادر دوره هايي برخي  از" شاعراني" به بارگاه سلاطين راه مي يافتند، آنها نيز با مرگ سلطان ناچار به انزوا شدند، اما  انزوا شاعر امروز بيشتر خودش را نشان مي دهد، چرا که شعر در ايران هيچ حامي ندارد، از اين رو انتظاري  نبايد داشت که آن گونه که بايد از شاعران نامي برده شودو من نيز از اين امر مستثني نيستم البته  وقت  من بسيار کم است  وترجيح مي دهم به جاي اين که از صبح تا شب وقت بگذارم و از اين جلسه به آن جلسه بروم، بنشينم کتاب  بخوانم،  بنويسيم، و کارها ناتمام ام را به انجام برسانم  البته  هم نسلان و دوستانم نيز چنين اند.

- به عنوان آخرين سوال چه توصيه هايي به جوانان داريد

به هنرشان عشق بورزند و آن را جدي بگيرند و بدانند با مواد مخدر و نشست هاي شبانه، شاعر نمي شوند. يک مثلي هست که صادق هدايت 4 پله داشت که يک پله آن اعتياد بود، خيلي ها فقط همان يک پله را ديده اند. ما از تونل ها و راه ها مارپيچي بسياري رد شده ايم تا به اين جا رسيده ايم و اعتياد راه ميان براي براي شاعران شدن نيست.

 

¤نوشته شده در ساعت 17:27 توسط مریم اموسی